پذیرشگر ماشین های فرناند گارسین با کمی خودستایی گفت: "ما فقط در مناطق کاملا امن فعالیت می کنیم قربان." ژد از اینکه می خواست کریسمس خود را در چنین مکان نامناسبی بگذراند احساس گناه بیشتری می کرد، و مثل هر سال از دست پدرش که اصرار به ماندن در خانه ی بورژوازی اش داشت عصبانی بود. خانه ای که در میان یک پارک بزرگ قرار داشت و جنبش های مردمی به تدریج به قلب آن نفوذ کرده بودند که منطقه را خطرناک تر هم می کرد، و اخیرا نیز تحت کنترل کامل باند جنایتکاران قرار گرفته بود. در ابتدا دیوار های اطراف خانه باید مسلح به یک حصار الکتریکی می شدند و بعد یک سیستم دوربین مدار بسته که به ایستگاه پلیس وصل بود کار گذاشته می شد، همه ی این ها به این خاطر بود که پدرش بتواند در خانه ی 12 اتاقه اش که هیچ جوره گرم نمی شد و هیچکس جز ژد در شب کریسمس به آن رفت و آمد نداشت، پرسه بزند. تمام مغازه های اطراف خیلی وقت بود که بسته بودند و قدم زدن در خیابان ها غیر ممکن بود زیرا حتی حملاتی که به ماشین های متوقف پشت چراغ قرمز می شد نیز شنیده نمی شدند. شورای لوقانسی یک نگهبان در ماشین برای اون تعیین کرده بود- یک زن بدخلق و زمخت سنگالی به اسم چاقالو که از همان اول هم از پدر ژد خوشش نیامده بود و از عوض کردن ورق ها بیشتر از یک بار درماه سر باز می زد و به احتمال زیاد هم از کمک هزینه های خرید مقداری پول کش می رفت. اینطور که به نظر می رسید، دمای اتاق یواش یواش بالا می رفت. ژد از نقاشی نیمه کاره اش عکسی گرفت که حداقل چیزی برای نشان دادن به پدرش داشته باشد. شلوار و پیراهنش را درآورد و چهارزانو روی تشک باریک روی زمین که به عنوان تخت از آن استفاده می کرد نشست. به تدریج، ریتم نفس هایش را آرام تر کرد. او امواجی را که به نرمی و آرامی در یک تاریک و روشن مات حرکت می کردند تجسم کرد. او سعی کرد که ذهنش را به مکانی آرام هدایت کند و خود را در بهترین حالت برای رویارویی با پدرش در شب کریسمس آماده کند. این آماده سازی ذهنی نتیجه داد، و بعد از ظهر فردا گویی یک منطقه زمانی بی طرف و حتی نیمه جادویی بود؛ او چیز دیگری نمی خواست.
ترجمه الله دادی برگزیده چهلمین دوره کتاب سال ایران👌
اوئلبک از بهترین نویسندههای زنده دنیاست و احتمالا نقشه و قلمرو بهترین رمان اون باشه.
به نظر من نقشه و قلمرو بهترین رمانشه و بعد از این قرص کوچک و سفید( سروتونین)
سروتونین هم رمان خوبیه که متاسفانه ترجمه خوبی هنوز ازش نیست. فقط تصور کنید که مترجم ایرانی، "سروتونین" رو "قرص کوچک و سفید" ترجمه کرده باشه!
مهمترین دلیلی که کتاب چند بار در ارشاد رد شد، کلمه «سروتونین» بود، کمیسیونی تشکیل دادند که مجوز کتاب رو منوط به تغییر اسم اون کردند.
ترجمه انتشارات نو بینظیره، یعنی خرابکاری که نشر افراز انجام داده رو به بهترین شکل جبران کرده. ماشالله به آقای اللهدادی که گویا در آینده باید اسمشون رو زیاد بشنویم با این کارهای قوی.
متاسفانه ترجمهی بهنود فرازمند (نشرافراز) پر از ایراد است.
لطفا ترجمهی نشر نو رو موجود کنید.
لطفا ترجمه نشر نو رو موجود کنید.
فکر کنم مترجم محترم زیاد از گوگل ترانسلیتر استفاده کرده !
من این دوتا کتاب رو تو کتابفروشی مقایسه کردم. ترجمهی نشر افراز خیلی عجیب بود. بخش اول کلاً پر از جملههای نامفهوم بود. اصلاً انگار یه کتاب دیگهاس! این بخشی هم که تو سایت ایرانکتاب بهعنوان نمونه متن گذاشتن از همون ترجمه نشر افرازه و قشنگ نشون میده چه خبره تو کتاب!
ترجمهٔ نشر افراز افتضاح مطلق و ترجمهٔ نشر نو عالی است. تعجب میکنم که چطور یک انتشارات حاضر میشود چنان ترجمهای را منتشر کند.