بسیار زیبا و نوآری تمام عیار.
رمان مودیانو از حقیقتی جهانی و فراگیر درباره ی اوضاع و احوال انسان، سخن می گوید.
تفکری ژرف و فراموش نشدنی بر سرشت خویشتن.
نیس، شهر ارواح و اشباح است، ولی من امیدوارم به سرعت تبدیل به یکی از آن ها نشوم.
حق با تو بود وقتی به من گفتی که در زندگی، این آینده نیست که مهم تر به حساب می آید، بلکه گذشته است.
هات همیشه می گفت که، درنهایت، همه ی ما افراد کنار ساحل هستیم و شن و ماسه --من عین کلماتش را نقل می کنم-- جای قدم هایمان را فقط برای لحظاتی روی خود نگه می دارد.
«جایزه ی گنکور» به عنوان یکی از مهم ترین و معتبرترین جوایز ادبی فرانسه، دروازه ای است که تنها نویسندگان پیروز از آن گذشته اند.
خصوصیات منحصر به فرد جهان های خلق شده توسط این نویسنده و نثر شعرگونه و تفکربرانگیز او به همراه داستان های چندلایه و اسرارآمیز، ترجمه ی این آثار را به زبان های دیگر مشکل ساخته است.
سبک داستان پردازی جالب بود، اما به نظر پیدا شدن پازلهای گم شدهی گذشته شخصیت اصلی داستان خیلی راحت اتفاق افتاد… پ اینکه نمیدونم مترجم چطور وسط یک داستان خارجی درخت «تبریزی» رو گنجونده؟!
من نمیدونم دوستان چطور انقدر بیرحمانه اظهار فضل میکنند و از این کتاب به عنوان بدترین کتاب عمرشون یاد میکنند.
اکثرا ما مردم وقتی از چیزی خوشمون نیومده باشه بدون اینکه فکر کنیم سلیقه و طرز تفکرمون با میلیونها آدم دیگه متفاوته، بهش حمله میکنیم و با خاک یکسانش میکنیم.
اگر میخواین بدترین کتاب عمرتون رو بخونید همین حالا دست بکارشید ! قیمتش نسب به تعداد صفحات و کیفیت کتاب و ترجمه واقعا زیاده!کیفیت نشر افراز واقعا بده!داستان واقعا قشنگ نیست و همون ابتدای داستان متوجه اخر کتاب میشید. نویسنده بطرز خیلی مبتدیانه ای شخصیت اصلی داستان رو با ادمای اطرافش اشنا میکنه که از قضا همشون میتونن کمکش کنن ! داستان جذاب و گیرا نیست و تقریبا هیچ اوجی نداره که همین باعث میشه کتابو بعد از هر 5 صفحه ببندین! تقریبا شک کردم که چطور همچین داستانی جایزه گنکور رو برده!
اگه از سبک مودیانو خوشتون نمیاد نیازی نیست اینقده تند به کتاب حمله کنین.....سلیقه شما نبوده تموم شد رفت لازم نیست به یه کتاب خوب و باارزش این شکلی ایراد بگیرین.
مودیانو عشقه عشقه
شما بهتره م مودب پور بخونی، این رمانها با ساختار هزارتو مانند و تصاویر وهمی و فلاش بک داخل فلاش بک و سطح بالایی داره و به درد شما نمیخوره
کتاب عجیب و گنگی بود از اینا که آخرش نمیفهمی چی شد
کتاب روایت زندگی پُر پیچ و خم شخصیتی به نام رولاند است که گذشتهاش را از یاد برده و در تلاش برای این یادآوری به خاطرات گذشته خود دائماً رجوع میکند و در خاطراتش به دوران حمله ارتش نازی به کشورش میرسد و زمانی را به یاد میآورد که به همراه همسرش قصد عبور غیرقانونی از مرز فرانسه به سمت سوئیس را داشته که برای او بسیار شوم و زجرآور است چرا که توسط دلالان فریب میخورد و در میان برفهای کوهستان آلپ گرفتار میشود و … این واقعه مثل یک شوک بزرگ در او اثر میکند و به ورطه تاریکی میافتد
جدا از اسم بردن بیش از حد از خیابونها و مکانهای پاریس ،ترجمه بسیار بد بود که به گنگ کردن داستان دامن میزد.مترجم انگار برای یک سری از کلمات معادل پیدا نکرده بود.واقعا به زور تمومش کردم
چه ترجمه ای رو خوندید؟