اول باید برایتان بگویم که زنبورها از همان عهد دقیانوس از بلاهایی که بابا آدم سر ننه حوا آورده بود چشمشان ترسیده بود و از کار آدمیزاد پند گرفته بودند و همه کار و زندگیشون رو سپرده بودند دست علیا مخدرات. یعنی دست عمقزی ها و بی بی گیس درازها و خاله خان باجی ها و شاباجی خانم ها و نرینه ها رو فرستاده بودند مرخصی.
دنیا مگه سر تا تهش چقدر هست که این همه جدیش می گیرین. شاباجی خانوم که بزرگتر و سرور ماست همش شیش تا بهار رو دیده. ما که دیگه هیچی. تا بیایی سر بچرخونی بایس تشریفاتت رو ببری. حیف نیست تو این آفتاب طرف عصر جای این که بریم سراغ گل ها، بشینیم تو خونه حرف های کدورت آور به هم بزنیم؟
راستش من از دیروز تا حالا ازین خونه و ازین زندگی بیزاریم گرفته... بایس خونه زندگی مون رو جایی ببریم که نه بلا بتونه سراغش بیاد و نه مورچه بتونه توش رخنه کنه. همین. من همه ی فکرامو کردم. چاره ای نداریم غیر از این که کوچ کنیم و بریم. تا وقتی ما توی این سولدونی ها دست روی دست بذاریم و بشینیم، هم بلا هست، هم گشنگی، هم نکبت مورچه ها.
در این مطلب قصد داریم به تعدادی از کتاب های کلاسیک کوتاه بپردازیم که انتخاب هایی عالی برای ورود به جهان آثار کلاسیک به شمار می آیند.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
به نظرم بعد از مدیر مدرسه ، بهترین اثر جلال آل احمد ، سرزمین کندوها است . خوندنش رو حتماً توصیه میکنم.
جلال در این داستانِ 60 صفحهای، شهرنشینی را مذمت کرده و روستانشینی و بازگشت به اصل خوبش را تشویق. آن هم در قالبی نمادین و به زبانِ جذابِ زنبورهایِ عسلی که گَهگاهی هم ذهن را کج میکرد سمت شاهکار قلعهی حیواناتِ جرج اورول. چیزی که در این داستان من را جذب کرد «مسئلهی داستان» بود که آن هم یک سؤالِ اساسی بود: «ماندن یا رفتن؟» و تقابلِ جوانها و باتجربهها در دیالوگها، نشان از تبحرِ آلِ احمد داشت.
داستان دارای دو لایه مفهومیه که نویسنده با استفاده از نثری عامیانه و دلنشین، داستان را در دو خط سیر جداگانه پیش میبره.لایه اول زندگی گروهی زنبورهاست و لایه دوم پذیرفتن سلطه و استعماره. نویسنده با این داستان به مردم ستمدیده هشدار میده که اگر امروز دست استعمار به آبادانی و دادن امتیازهای کوچک دراز شده ، اگر غفلت کنند، فردا به غارت تمامی منابع میپردازند.
داستانی زیبا از جلال آل احمد. داستان شبیه مزرعه هست