کتاب تا به آخر با هیتلر

With Hitler to the End
خاطرات پیشکار هیتلر
کد کتاب : 55395
مترجم :
شابک : 978-6222540777
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 232
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 1980
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 6
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

خاطرات پیشخدمت شخصی هیتلر
With Hitler to the End
(با پیشوا تا ابد)
کد کتاب : 58915
مترجم :
شابک : 978-6227741117
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 273
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 1980
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب تا به آخر با هیتلر اثر هاینتس لینگه

در کتاب «تا به آخر با هیتلر» لینگه با حکایت ها و اظهارنظر های زیادی جریان روزمره‌ی زندگی هیتلر را به تصویر می‌شکد، از جمله عادت هایش در غذا خوردن، نفطه ضعف هایش، علایقش، حس شوخ طبیعی‌اش و زندگی خصوصی‌اش با بروان. لینگه باور داشت که سگ هیتلر نزدیک‌ترین همدمش بود. بعد از جنگ در مصاحبه‌ای گفت: «امصا کردن حکم تعدام یکی از افسران حاضر در خط مقدم برایش آسان تر بود از اینکه خبر بدی درباره‌ی سلامتی سگش بشنود.» لینگه در کتاب «تا به آخر با هیتلر» در چند مورد (از جمله سوء قصد اشتوفنبرگ در ولای 1944) گزارش عینی ممتازی از وقایع به دست می‌دهد. همچنین درباره‌ی اعضای برجسته‌ی حلقه‌ی نزدیکان هیتلر (مانند هس، بورمن و ریین‌تروپ) شرح حال مختصر و مفیدی ارایه کرده است.

کتاب تا به آخر با هیتلر

هاینتس لینگه
هاینتس لینگه (به آلمانی: Heinz Linge)(زادهٔ ۲۳ مارس ۱۹۱۳- مرگ ۹ مارس ۱۹۸۰ میلادی) افسر اس‌اس و پیشکار آدولف هیتلر بود. او در هنگام مرگ هیتلر در فورربونکر حضور داشت.هاینتس لینگه ده سال به آدولف هیتلر خدمت کرد، از سال 1935 تا هنگام مرگ پیشوا در می 1945، در پناهگاه زیرزمینی برلین، او یکی از آخرین نفراتی بود که پناهگاه را ترک کرد و هنگام خودکشی هیتلر نگهبانی از در را به عهده داشت. لینکه در ال های خدمت خود مسئول رسیدگی به همه‌ی کارهای خنه‌ی هیتلر بود و دائما در کنارش حضور داشت.
نکوداشت های کتاب تا به آخر با هیتلر
ترس آور و در عین حال مسحور کننده... خوراک کسانی که دوست دارند زندگی روزمره ی یکی از هیولاهای تاریخ را از نمای نزدیک ببینند.
لایبرری جورنال

قسمت هایی از کتاب تا به آخر با هیتلر (لذت متن)
در میان سر و صدای کر کننده ی انفجار گلوله های توپخانه شوروی، صدای تیری در پناهگاه آدولف هیتلر به گوش رسید. وقتی بوی باروت به مشامم رسید، فهمیدم هیتلر به خودش شلیک کرده است. سراغ مارتین بورمان رفتم و از او خواستم با من به اتاق پیشوا بیاید. در را باز کردیم. روی روکش گلدار مبل، رئیس ما، آدولف هیتلر، خونین در کنار همسرش ، اوا بروان که تازه به طور رسمی با او ازدواج کرده بود، افتاده بود. هر دو مرده بودند. کمی قبل از آن، هیتلر به من گفته بود چکار کنم، باید جسدش را برون می بردم و می سوزاندم.