زندگینامه ای فوق العاده خواندنی.
این اثر، برای تاریخ نگاران و رمان نویسان، به یک میزان رشک برانگیز خواهد بود.
بسیار مهیج.
آنچه در نظر اول توجه او را جلب می کرد، صدها گنبد و صلیب مرتفع طلایی رنگ بود که از کلیساهای شهر، در بین درختان باغ ها و پارک ها به سوی آسمان می رفت و اگر مسافر که از مغرب به «تپه گنجشک» می رسید، در اولین لحظات طلوع خورشید چشم به گنبدها و صلیب ها می دوخت، انعکاس نور خورشید، از گنبدها و صلیب های زرین، چشم هایش را اشک آلود می کرد.
غیر از گنبدها و صلیب ها و اشجار باغ ها و پارک ها و دیوار کلیساها، چشم مسافر در آن فضای وسیع روی یک برآمدگی به قلعه «کرملین» و سه کلیسا و برج مرتفع ساعت می افتاد و می توانست از دور، کاخ هایی را که داخل «کرملین» قرار گرفته اند، ببیند.
قلعه «کرملین» که در واقع شهری بود در وسط شهر مسکو، از افتخارات آن شهر، بلکه بزرگترین نشانه افتخار آن محسوب می شد. در فصل تابستان، شهر مسکو جلوه یک باغ و پارک عظیم را داشت، چون در مسکو کاخ یا کوشکی نبود که در وسط یک باغ یا پارک قرار نگرفته باشد.
متاسفانه عُمر زنده یاد منصوری کفاف نداد تا ترجمه این کتاب را تمام کنه و منوچهر بیگدلی خمسه ادامه این ترجمه را به عهده گرفت و ترجمه را به بدترین شکل ممکن ضایع کرد
می دانستید پطر کبیر وقتی نوجوان بود اورا در محله پطی خطر یا پطر خطر صدا میزند؟ ایا میدانسید کاترین کبیر با برادش مشترک ملکه بوده ایا میدانستید پطر خیلی ادم خوشتیپی بود ایا میدانستید چیزی نمیدانید هاهاها
خخخ نمک پاش سایت
از روسها بدم میاد
برو دکتر