حالا که همۀ مردم لاف زنی های مدیران طمع کار را به سنگ محک می زنند، هر رهبر کسب وکاری مشتاقانه راجع به پرهیزکاری صحبت می کند تا اولویت های حقیقی خود را پنهان کند. پس از آنکه شرکت بزرگ انرون سقوط کرد و تبدیل به عبرتی جهانی دربارۀ مدیریت غیرمسئولانه شد، یکی از مدیران برجستۀ آن، جف اسکیلینگ، شغل خود را به «کار خدا» تشبیه کرد. مدیر او کنت لی پیش تر اعلام کرده بود «من اعتقادی قوی داشتم و دارم که یکی از رضایت بخش ترین چیزها در زندگی ایجاد محیطی بسیار اخلاقی و معنوی است که در آن هر فرد اجازه دارد و تشویق می شود که توان خدادادی اش را تحقق بخشد».
این حرف ها ارزشمندند، اما باید به عمل درآیند. برخلاف آن دسته از رهبران که از زبان فقط به عنوان لباسی مبدل استفاده می کنند، افرادی که تجربۀ آن ها در این کتاب آمده واقعا نشان داده اند که سخت می کوشند محیط هایی اخلاقی ایجاد کنند که در آن ها افراد بتوانند توانایی های خود را بشناسند، البته این طور نیست که همیشه بر اساس اهدافی که به زبان آورده اند عمل کنند، اما نظرات، کلمات و رفتار و عمل آن ها نشان می دهد که کسب وکار می تواند بسیار رضایت بخش تر از تصورمان باشد. بر همین اساس کتاب حاضر، که عمدتا بر مبنای تجربۀ این مدیران نمونه است، معنای رهبر خوب، مدیر خوب و کارمند خوب را تشریح خواهد کرد.
ما با مشکلات بزرگی روبه روییم، از کاهش اجتناب ناپذیر منابع طبیعی کمیاب گرفته تا تنش های بسیار بر اثر سبک زندگی پرتکاپویمان و فشارهای ناشی از تخصیص نابرابر منابع میان غنی و فقیر، چه در داخل جوامع و چه در میان جوامع. همچنین اجازه دهید بهای واقعی پیشرفت را از نظر ناهنجاری هایی همچون اعتیاد به مواد مخدر، خشونت و افسردگی که در جوامع دارای فناوری پیشرفته همه گیر شده اند نادیده بگیریم و این واقعیت را بپذیریم که رهبری علمی و کارآفرینی واقعا به وعدۀ خود مبنی بر تحقق زندگی مادی مطلوب تر عمل کرده است.