کتاب در میان سایه ها

Warlight
کد کتاب : 59207
مترجم :
شابک : 978-6227585032
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 284
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2018
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

نامزد دریافت جایزه ی من بوکر سال 2018

از کتاب های پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب در میان سایه ها اثر مایکل اونداتیه

کتاب «در میان سایه ها» رمانی نوشته ی «مایکل اونداتیه» است که نخستین بار در سال 2018 انتشار یافت. سال 1945 است و زخم های ناشی از سال ها جنگ، همچنان بر تن لندن به چشم می خورد. پسری چهارده ساله به نام «ناتانیل» و خواهر بزرگترش «ریچل» که ظاهرا پدر و مادرشان آن ها را ترک کرده اند، تحت مراقبت مردی اسرارآمیز هستند که او را «ماث» (به معنای شاپرک) صدا می کنند. آن ها احتمال می دهند که «ماث» خلافکار است، و هرچه بیشتر دوستان عجیب و گوناگون او را می شناسند، نگرانیشان از این موضوع کمتر می شود. دوستان او، مردان و زنانی با گذشته ای مشترک هستند که همگی انگار تصمیم دارند از این خواهر و برادر محافظت کنند و راه و روش های زندگی را به آن ها بیاموزند. اما آیا آن ها واقعا همان کسانی هستند که خودشان ادعا می کنند؟

کتاب در میان سایه ها

مایکل اونداتیه
مایکل اونداتیه، زاده ی 12 سپتامبر 1943، نویسنده ی کانادایی سریلانکایی تبار است که با رمان های بیمار انگلیسی و در پوست شیر به شهرت جهانی رسید. وی از نویسندگان مطرح جهان است و تاکنون در کارنامه-ی ادبی اش پنج رمان و یازده مجموعه شعر و سه گلچین ادبی به چاپ رسانده است. شبح آنیل، آخرین رمان اوست که پس از انتشار و فروشی بی سابقه، نشان شوالیه ی فرهنگ و ادب فرانسه را برای اونداتیه به ارمغان آورد. استقبال فراوانی که منتقدین از کتاب به عمل آوردند، نشان داد که اونداتیه از نویسندگان پیشرو در جهان است.
نکوداشت های کتاب در میان سایه ها
Mesmerizing from the first sentence, rife with poignant insights and satisfying subplots.
مسحورکننده از همان نخستین جمله، سرشار از بینش های گزنده و پیرنگ های فرعی رضایت بخش.
Publishers Weekly Publishers Weekly

A new masterpiece from Michael Ondaatje.
شاهکاری جدید از «مایکل اونداتیه».
Washington Post Washington Post

An absorbing book rich with detail.
کتابی جذاب، و غنی از جزئیات.
New York Times New York Times

قسمت هایی از کتاب در میان سایه ها (لذت متن)
ما در خیابانی به نام «روئینی گاردنز» در لندن زندگی می کردیم. یک روز صبح، درست یادم نیست، پدر یا مادرمان گفت بعد از خوردن صبحانه می خواهد با ما صحبت کند. گفتند قصد دارند یک سال در سنگاپور اقامت کنند و ما باید در انگلستان بمانیم. توضیح دادند که سفرشان کوتاه نخواهد بود، اما سعی می کنند زودتر پیش ما برگردند.

«ماث» با همان اختیاراتی که داشت، مذاکره کرد و فردا صبح زود ما را به مدرسه رساند و نیم ساعت با مدیر مدرسه صحبت کرد؛ مردی کوتاه و ترسناک که همیشه با کفش های لژدارش بی صدا در سالن ها راه می رفت. وقتی دیدم مردی که معمولا در «بیگزرو» غذای خیابانی می خورد چنین اختیاری دارد، غافلگیر شدم.

تقریبا صد نفر کشته شدند. شبی بود که مادربزرگمان «ماه بمب افکن» توصیفش می کرد... شهر، شهرک ها و روستاها همه در خاموشی بودند؛ اما زمین زیر پا با نور مهتاب، روشن بود.