سایه: البته سایه ها خجول تر از آدمیانند؛ تو به هیچ کس نمی توانی بفهمانی، چگونه ما با همدیگر سخن گفته ایم! -
آواره: چگونه ما با همدیگر سخن گفته ایم؟ پناه بر خدا از گفتگوهای نوشتاری پراطناب! اگر افلاطون لذت کمتری از به هم بافتن می برد، خوانندگانش لذت بیشتری از افلاطون می بردند. گفتگویی که در واقعیت انگشت به دهانمان می کند، همینکه تبدیل به نوشتار می شود و می خوانندش، نگارهای ست با سایه روشن های آشکارا نادرست: همه چیز یا بسیار بلند است یا بس کوتاه. - ولی ممکن است بتوانم بگویم، برای چه با هم ساخته ایم؟
سایه: چون من خرسندم؛ زیرا همگان تنها باورهایت را در این باز می شناسند که: سایه یاد آور هیچکس نیست!
آواره: شاید برخطایی دوست من! تا کنون در عقایدم بیشتر از من، به سایه ام پی برده اند.
سایه: پی بردن به سایه بیش از نور؟ مگر ممکن است؟
شکنندگی زمین و علت العلل آن. - وقتی به پیرامونمان می نگریم همواره به کسانی بر می خوریم که در تمام زندگی شان تخم مرغ خورده اند، بدون اعتنا به اینکه بیضی ترین چیزها خوشمزه ترین چیزها هستند! کسانی که نمی دانند هوا هم برای پایین تنه ضروری ست، که بوهای خوش در هوای روشن و سرد بیشترین تأثیر را دارند، که حس چشایی مان در جاهای مختلف دهان یکسان نیست و صحبت کردن یا به دقت گوش دادن موقع غذا خوردن به شکم آسیب می رساند. برای نقصان حی مشاهده به این مثالها رسند نمی شویم. حتی باید اعتراف کنیم که بسیاری از امور ثانوی تر را بسیار بد نگریسته اند و آنها را به ندرت مشاهده کرده اند. و این آیا بی اعتنایی ست به آنها؟ آدمی می پندارد که تقریبا همه شکنندگی های جسمانی و روحانی تک تک افراد از این نقصان منشعب می شود.