گرامافون قدیمی آقا که سوغات هوشنگ از فرنگ بود، بعد از مرگش با چند صفحه آن هم به زبان خارجی، شده بود سرگرمی من و خانوم جان. فقط یک صفحه ی وطنی داشتیم که همایون از تهران آورده بود و روی سطح قرمزش، نوشته بود «ملوک خانم». آقا هر بار سر کیف بود، چای و قطاب میخورد و به صدای ملوک خانوم گوش میکرد. خانوم جان بی اذن آقا گرام را روشن نمیکرد اما هر وقت ملوک خانوم میخواند « مرغ سحر ناله سر کن، داغ مرا تازه تر کن» از شوق صدای قمر یا شاید داغ دلی که تازه میشد، با موسیقی آرام به سرش تاب میداد. بعد مرگ آقام، چه همراه ملوک خانوم، چه اوقات بیکاری، مثل قمر و حتی خوش الحان تر از او، میخواند « این قفس چون دلم تنگ و تار است» و چشمش تر میشد.
بسیار رمان شیرین و دلچسبی بود لذت بردم از خوندنش..
رمان جذابی بود👌🏻
عالی و جذاب و بی نقص
یکی ز بهترین رمانهایی که خوندم ممنون ز خانم نایینی با این فضاسازی زیباشون
متاسفانه اطناب داشت تا اواسط خوب بود ولی بعد همش توصیف غذا و مکانها و روزمره بود فضاسازیش ولی عالی بود فکر میکنم ارزش یه بار خوندن رو داره
خیلی بدبود
مگه میشه در مورد این کتاب این حرفو زد
رمان جذاب و مهیجی بود.
بینظیر . . .