سرم را عقب کشیدم و صورتم در سینه ی گرم هرنگ فرورفت. لرزش محسوس تنش را حس کردم. مرا عقب کشید. بی اختیار اشک روی گونه هایم دویده بود. خودم را بیشتر به او فشردم. نیاز به محبت داشتم. به یک آغوش گرم. دلم می خواست سر روی سینه ی کسی بگذارم و با خیال راحت گریه کنم. دلم می خواست به جای آغوش مادرم، کسی مرا در آغوش بگیرد و بگذارد دلم را سبک کنم. آدمش فرقی نمی کرد، فقط می خواستم به آرامش برسم. .
من خیلی خیلی لذت بردم از خوندن این رمان من به شدت عاشق رمان هایی با داستانهای قدیمی هستم پس لطفا اگه میشناسید رمانی شبیه به آسو حتما حتما برام بنویسد،ممنون❤️
واقعا میتونم بگم یکی از بهترین رمان هاییه که خوندم خیلی دوسش داشتم پیشنهاد میکنم حتمااااا بخونینش
یکی از بهترین و خوش قلمترین رمانهای ایرانی👌موضوع کتاب سنت خون بس هست و خیلی خوب عنوان شده😀عاشقانههای کتاب به شدت زیبا و غیر قابل پیش بینی هستن..به هیچ عنوان خسته کننده نیست و اطناب نداره☺قلم نویسنده به شدت حرفه ای و پخته هست👌این کتاب رو مامان و خواهرم به پیشنهاد من خوندن و خیلی دوسش داشتن💚