سازوکارهای دفاعی روشهای نامحسوسی برای ممانعت از آگاهی نسبت به افکار و احساسات نپذیرفتنی است. در این فرایند، سازوکارهای دفاعی بهطرز ماهرانهای درک ما از واقعیت را در روابط شخصی و در محدودهی عاطفی تحریف میکنند.
مشکل ذاتی دفاعهای روانی اینجاست: با اینکه دفاعها برای تکتک ما با هدف مقابله با رنجهای اجتنابناپذیر وجود انسان ضروری و مفیدند، وقتی بیشازحد ریشهدار شوند، ممکن است ما را از دسترسی به هیجانات مهمی که نیاز به رویارویی با آنها داریم بازدارند.
در فرهنگ ما این عادت نیز وجود دارد که چهرههای شناختهشده، بهویژه ورزشکاران یا ستارگان سینما را بینقص در نظر بگیریم. به جای اینکه آنها را انسانهای معمولی مثل خودمان بدانیم، در حد کمال بالا میبریم: آنان به قهرمانانی بدل میشوند که آرمانهای ما را نشان میدهند؛ یا مانند آدمهای سرشناس زندگی رشکبرانگیزی دارند که در آن از سختیهای حاکم بر زندگی ما خبری نیست.
در نگاه اول، این نوع آرمانیسازی یک سازوکار دفاعی به نظر نمیآید. چگونه آرمانیسازی یک آدم سرشناس شامل دروغی میشود که به خود میگوییم تا از درد و رنج اجتناب کنیم؟ اقرار میکنم که این یک سازوکار دفاعی پرقدرت نیست، ولی با نوعی خودفریبی همراه است: به خود میگوییم برخی آدمها آنقدر خوششانس هستند که در زندگیشان خبری از دردهای رایج انسانی نیست؛ آنها مثل ما ناراحت و ناامید نمیشوند و چیزی از دست نمیدهند. حتی اگر از چیزی رنج بکشند، کیفیت رنجشان با ما متفاوت است - چیزی که والاتر و حتی رشکبرانگیز است، زیرا آنها مشهورند. در چنین فرهنگی، برای گریز از شرایط انسانی متداول، آدمهای سرشناس را ستایش میکنیم.
چهبسا شیفتگی ما به زندگی بازیگران و ورزشکاران مشهور خوراک شایعات افراد در شهرهای کوچک، مدارس و شرکتهای بزرگ باشد. این کار میزانی از رضایت نیابتی به همراه دارد و به این وسیله به صورت گذرا در زندگی جذاب آنها شرکت میکنیم و از دنیای کسلکنندهی خود میگریزیم. بااینحال، از جهت دیگر - معمولا بهطور ناخودآگاه - به آدمهای سرشناس برای زندگی بینقصشان حسادت میکنیم، زیرا میدانیم هرگز به آن نخواهیم رسید. به همین دلیل، به صورت پنهان (و گاه نه چندان پنهان) از سقوطشان لذت میبریم - برای همین مجلات زرد با اختصاص مقالههای اصلی به خیانت، سوءاستفاده و طلاق ناخوشایند آنها میلیونها نسخه میفروشند.