انسان و حیوان برای رویارویی با مشکلات به دو روش پاسخ می دادند: جنگ و گریز. اگر به رفتار حیوانات، به ویژه مهره داران، توجه کنیم، یا می جنگند یا می گریزند. در صورت توانایی جنگیدن، حیوان جنگ را برمی گزیند، و در غیر اینصورت می گریزد. ما نیز در چنین مواقعی یا می جنگیم یا می گریزیم. هرچند مجبوریم اعتراف کنیم دندان ها و پنجه های درنده برای جنگ یا توان بالا برای گریز نداریم، مغزمان برای استفاده از دو شیوه جنگ وگریز به طور فطری برنامه ریزی شده است. در جامعه متمدن امروز، به مدد فناوری، اغلب مشکلاتی که برای ما پیش می آید دیگر مشابه مشکلات اجدادمان نیست، و به ندرت جان ما را حیوانی درنده تهدید می کند. مشکلات امروزی ما اغلب در قالب روابطی که با دیگر انسان ها داریم رخ می دهد. این مشکلات ماهیتی دارند که جنگ وگریز شیوه مناسبی برای رفع آنها نیست، اما هیجان های برآمده از این مشکلات اغلب به طور بالقوه جنگ وگریزند. جنگ وگریزی که در روابط انسانی دیده می شود به ندرت ماهیتی حیوانی دارد و کمتر به زدوخورد یا گریز فیزیکی می انجامد، اما بدان معنا نیست که واکنش جنگ وگریز از جامعه ی متمدن امروزی رخت بربسته است. سازوکارهای بقاء، جنگ وگریز و هیجان های بنیادی ترس، خشم، انزجار، غم، عشق و تعجب را در ما و حیوانات به ودیعه گذاشته است ( ۴) . این هیجان ها همگی اخباری درونی اند، که به ما برای حفظ بقاء کمک می کنند. ناکامی خشم می آفریند تا موانع رسیدن به هدف را برطرف کنیم. تهدیدْ ترس می آفریند تا فرار کنیم و بقای خود را حفظ کنیم. فقدان و شکست غم می آفریند تا در عملکرد خود بازنگری کنیم و با انزوا و کاهش سوخت وساز توان خود را بازیابیم. رابطه عشق می آفریند تا همکاری و تولیدمثل کنیم. رویداد جدید و نامانوس تعجب می آفریند تا آن را بهتر ارزیابی کنیم. ازاین رو، هر هیجان و احساس پیام مهمی از درون است تا حرکت ما را در جهت سازش و تعالی تسهیل کند، اما نگاه اغلب انسان ها در جامعه ی متمدن امروزی به این پیام های درونی منفی شده است و اغلب سعی می کنند از آنها خلاص شوند. چرا؟
زیاد گران است