داستان نوجوان در بهترین نوع خود.
داستانی بسیار رضایت بخش.
ارتباط «آنابل» و «اوئن»، قدرتی ماندگار را به این رمان می بخشد.
پیام بازرگانی آوریل گذشته، قبل از تمام آن اتفاق ها ضبط شد و خیلی زود هم فراموشش کردم. چند هفته پیش پخش آن شروع شده بود، و ناگهان همه جا بودم.
روی نمایشگری بودم که در اداره ی پست دارند و قرار است حواست را از این که چه مدت در صف منتظر مانده ای، پرت کند. و حالا اینجا در تلویزیون اتاقم؛ همانطور که لب تختخوابم نشسته و دستم هایم را مشت کرده بودم، سعی کردم خودم را وادار کنم بلند شوم و از اتاق بیرون بروم.
روی صفحه ی تلویزیون به خودم، به خود پنج ماه پیشم، خیره شدم. دنبال تغییری گشتم، مدرکی آشکار بر این که چه به سرم آمده بود. هرچند اولش از حس کاملا عجیب دیدن خودم آن هم بدون استفاده از آینه یا عکس جا خوردم. هیچ وقت به این قضیه عادت نکرده بودم، حتی بعد از این همه مدت.
میشه گفت خوب بود درکل
خیلی خیلی قشنگ بود
رمان روان ای بود ! اگه علاقه مند به رمانهای روان و متناسب با احوالات نوجوان ای نسبتا مشابه خودتون هستین ، مطالعه ش کنید🙂