گفته های مکرر کافکا درباره خویشاوندی انتخابی اش با نویسنده ی فرانسوی گوستاو فلوبر- که در نامه ای به فلیسه به تاریخ نوامبر ۱۹۱۲ بر آن تاکید شده- منجر به اظهار نظرهای مختلف محققان درباره این موضوع شد که فلوبر چگونه بر نوشته های کافکا اثر گذاشته است؟ بیشترین توجه به روابط روحی روانی و روایت شناسی بین دو نویسنده متمرکز بوده است. در واقع، واضح است که نامه های کافکا به فلیسه بوئر شبیه نامه های گوستاو فلوبر به لوئیز گولت هستند و راویان داستان های کافکا ممکن است از مدل و خونسردی فرانسوی الگو گرفته باشند. هرچند این حرف ها برای برجسته کردن بعضی از جنبه های نوشتاری و شخصیت کافکا مفید هستند اما نمی توانند تمام ابعاد هویت ادبی کافکا را توضیح دهند. خویشاوندی کافکا با فلوبر را می توان در راستای خطوط ساختاری و با توجه به وضعیت فضای ادبی زمانه شان توضیح داد. پیر بوردیو جامعه شناس فرهنگی فرانسوی در مقاله اش با عنوان قوانین هنر، رفتار نویسندگی فلوبر را هنر تثبیت موقعیت خود در برابر مقاصد ادبی معاصر می داند.او نوشتن فلوبر را شکاف دوگانه ای می داند که باتوجه به کشمکش ادبی زمانهاش، در هر دو سوی این نزاع جای می گیرد، یعنی نوشته های رئالیستی در برابر نوشته هایی با سبکی فراتر. نوشته های رئالیستی فلوبر از قراردادهای نویسندگان رئالیستی پیروی نمی کند، یعنی نویسندگانی که تصمیم می گرفتند شخصیت های شان از نظر اجتماعی فروتن باشند و گمنامی ادبی خاصی داشته باشند.فلوبر برعکس بود و موضوعات واقعی را به شیوه ای پرسشگرانه ارائه می داد، روش های شعرهای آن زمان هم همین بود و توجه خواننده را به چگونگی خود روایت جلب می کرد و از او می خواست تا هر کلمه را دقیقا بررسی کند.فلوبر از این کار انقلابی به خوبی آگاه بود و این را می توان در نامه هایی که به لوئیز گولت می نوشت، دید، نامه هایی که کافکا ترجمه شان را در ۱۹۰۴ خواند...