اثری ژرف و زیبا.
یک رمان تاریخی مهم، و از برخی جهات، ترسناک.
مادرش توضیح داد: «پادشاه در پاریس با پادشاه اسپانیا دوست است. او به اسپانیایی ها اجازه خواهد داد که به ما حمله کنند.» هنری فریاد زد: «من این اجازه را نخواهم داد. اسپانیا دشمن من است و همیشه هم خواهد بود! چون تو را خیلی دوست دارم.» این را گفت و جین را بوسید.
«آیا پدرم فقط همان کاری را می کند که پادشاه فرانسه به او می گوید؟ من این کار را نخواهم کرد.» با لحن آرام خود به او اطمینان بخشید و احساس می کرد این چیزی بود که او دوست داشت بشنود.
ایران کتاب عزیز لطفا این کتاب را موجود کنید
لطفا کتاب را موجود کنید.