این اثر، لذت بخش ترین کتابی است که سارتر نوشته است.
بهترین و جذاب ترین رمان سارتر.
سارتر با کتاب تهوع، موفقیت بزرگی به دست آورده است.
پادشاهی بود که در جنگ شکست خورده و اسیر شده بود. او آن جا در کنج اردوی فاتح بود. پسر و دخترش را دید که زنجیر کشیده از جلویش می گذرند. گریه نکرد، چیزی نگفت. بعد از آن ها یکی از خدمتکارانش را دید که می گذرد، او هم به زنجیر کشیده شده بود. پس بنای نالیدن و مو کندن گذاشت. تو می توانی مثال هایی از خودت بسازی. می بینی، زمان هایی هست که آدم نباید گریه کند وگرنه ناپاک می شود. ولی اگر کنده ی چوبی روی پایش بیفتد، می تواند هر چه دلش بخواهد بکند، آه و ناله سر دهد، بگرید و روی پای دیگرش ورجه ورجه کند.
سخنان یک دیوانه در نسبت با موقعیتی که در آن است، پوچ است، نه در نسبت با دیوانگی اش.
اگر وجود دارم به این سبب است که از وجود داشتن دلزده ام. منم، منم که خودم را از نیستی ای که خواهانشم، بیرون می کشم. نفرت و بیزاری از وجود داشتن هم شیوه هایی است برای واداشتنم به وجود داشتن، به فرو بردنم درون وجود.
در این مطلب قصد داریم به تعدادی از کتاب های کلاسیک کوتاه بپردازیم که انتخاب هایی عالی برای ورود به جهان آثار کلاسیک به شمار می آیند.
«ادبیات فرانسه» از اشعار قرون وسطایی گرفته تا رمان های مدرن، برخی از تأثیرگذارترین و جسورانه ترین آثار را در ادبیات اروپا و جهان به وجود آورده
مطالعه ی فلسفه به منظور درک چگونگی تکامل ذهن و اندیشه ی بشر در طول زمان، اهمیت بسیاری دارد
بینش هایی به یاد ماندنی درباره ی جذابیت های «اگزیستانسیالیسم»
تئوری های این نویسنده در مورد مقوله ی اگزیستانسیالیسم و آزادی، جایگاه او را به عنوان یکی از تأثیرگذارترین فلاسفه ی دنیای غرب در قرن بیستم ، تثبیت کرده است.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
تهوع اثر ژان پل سارتر. این کتاب رو سال 1938 منتشر کرده و یکی از ستونهای اصلی ادبیات اگزیستانسیالیسمه. داستانش تو قالب یه رمان نوشته شده و همهچیز از زبون شخصیت اصلیش، آنتوان روکانتن، که توی یه شهر کوچیک زندگی میکنه، روایت میشه. روکانتن یه مرد تنها و عجیبغریبه که داره روی یه شخصیت تاریخی تحقیق میکنه. اما توی همین مسیر زندگی معمولی، ناگهان یه تجربهی خیلی عجیب سراغش میاد. اون حس میکنه که همهچیز – اشیا، آدمها، حتی خودش – دیگه معنای قبلی رو ندارن. انگار دنیا یهجورایی از دستش دررفته. این حس براش خیلی سنگینه و سارتر اسم این حالت رو گذاشته "تهوع". فکر کن! یه روزی یه حس سراغت بیاد که همهچیز اطرافت خالی، پوچ، و بیمعنی به نظر برسه. برای روکانتن، این حالت مثل یه آینه بود که جلوی صورتش گرفت و نشونش داد که زندگی ذاتاً هیچ هدفی نداره. این ما هستیم که باید براش معنا بسازیم. و خب، این هم ترسناک و هم هیجانانگیزه، چون از یه طرف آزادی مطلق بهت میده، ولی از طرف دیگه، این آزادی با یه مسئولیت خیلی بزرگ همراهه: اینکه خودت باید تصمیم بگیری زندگیت چه ارزشی داشته باشه. یکی از چیزایی که کتاب رو خاص میکنه، نحوهی توصیف افکار و احساسات روکانتنه. سارتر اینقدر دقیق و ریزبینانه حال و هوای ذهنی آنتوان رو نوشته که انگار خودت هم تو اون لحظات همراهش هستی. مثلاً وقتی آنتوان حس میکنه یه ریشهی درخت یا یه سنگ از حد معمولش "واقعیتر" شده، تو هم حس میکنی که شاید اون اشیا واقعاً یه چیزی بیشتر از اون چیزی که ما میبینیم دارن! در طول داستان، روکانتن کمکم به یه درک عمیقتر از خودش و جهان میرسه. میفهمه که هیچ حقیقت یا ارزش مطلقی وجود نداره و این خودشه که باید زندگیاش رو بسازه. حتی اون تهوعی که اولش یه حس ترسناک و سنگین بود، آخر داستان براش تبدیل میشه به یه نیروی پیشبرنده. انگار قبول میکنه که زندگی پوچ و بیمعناست، ولی دقیقاً همین جاست که دستش باز میشه تا یه معنای جدید بسازه. تهوع، به نظرم، یکی از اون کتاباییه که خیلی عمیقاً تو رو با این سوال روبهرو میکنه: معنای زندگی برای تو چیه؟
دوستان کدام ترجمه را پیشنهاد میدهید ؟
من این کتاب رو با ترجمه حسین سلیمانی نژاد خوندم و از ترجمه راضی بودم.
این کتاب را دوست ندارم به هزار و یک دلیل. داستان درباره نویسنده ای است که نسبت به وجود خود دچار شک شده است. او وجودش را نمیخواهد و حس میکند اختیاری در آن ندارد و اسم رمان هم از احساسی که به نویسنده دست داده میشه گرفته شده. از نظر فلسفی مطمئنا موضوع جالبی دارد اما از نظر داستانی نه. سارتر با درون مایه فلسفی و اگزیستانسیالیستی بیش از حدش به داستان صدمه زده. عناصر داستانی خاصی وجود ندارد و صرفا قلم نویسنده شما رو به این سو و آن سوی داستان میکشاند.
تعجب میکنم از کسایی که کتابهای فلسفی رو درک میکنن ، ولی کامنت سادهی بقیه رو نه
دوستانی که دنبال ترجمه و ویراستاری خوب هستن، حتما ترجمه روشنزاده رو هم یه نگاهی بندازن. روانتر و سانسور کمتر
قبله عالم چپولها و کتاب بی محتوایش
مارکوس عزیز، با درک این موضوع که هر اثر هنری با هر میزان از ارزش نمیتواند همه سلیقهها را راضی کند، باید به این نکته اشاره کنم که نقد باید در حد و اندازهی خودِ اثر باشد. مثلا اگر کسی بخواهد آهنگ سازی بتهوون را زیر سوال ببرد باید به قدری در زمینه موسیقی قدرتمند باشد تا چیزی برتر از آثار مشهور او ارائه کند یا حداقل آثار مشهور بتهوون را با رفع نقایصی که به آن نقد دارد بسازد و نشان دهد که گوشنوازتر و ایده آلتر شده است. در غیر این صورت انتقادش به آثار بتهوون خنده دار است! به همین شکل اگر شما قصدِ نقدِ سارتر را دارید یا باید نظر شخصیتان را به دور از توهین بیان کنید که این صرفا نشانگر وسعت درک شما از آثار ایشان خواهد بود و یا نوشتاری انتقاد آمیز در حد و اندازه رمان "تهوع" بنویسید تا تلاشی صحیح در راستای نقد آقای ژان پل سارتر(فیلسوف، اگزیستانسیالیست، رماننویس، نمایشنامهنویس، متفکر و برنده جایزه نوبل ادبیات) کرده باشید. در غیر این صورت، مزخرفی خفیف برخواسته از خصایص خیالی خود خاصه خنداندن خوانندگان و ریشخندِ خویش در خلال خودتخریبی ساخته اید.
ترجمه پارسایار سانسور داره نخرید
چیزی که مسلمه همه ترجمهها سانسور شده هستند مگر اینکه چاپ قبل انقلاب باشن و بهترین ترجمه هم متعلق به جناب پارسایار هستش
چیزی که مسله همه ترجمهها سانسور شده هستن مگر اینکه چاپ قدیم و قبل انقلاب باشن ترجمه اقای پارسایار هم بنظرم بهترین ترجمه باشه ولی متاسفانه قیمت نشر پارسه منصفانه نیست
بهترین و سالمترین ترجمه از جناب بهفروزی 👌🌿
اگه میخواین ترجمه ای رو بخونین که نزدیک به نوشته و لحن سارتر باشه ترجمه امیر جلال الدین اعلم رو بخونین چون تونسته ساختار فلسفی نوشته رو حفظ کنه ولی اگه میخواین با متن سادهتر بخونین ترجمه پارسایار رو بخونین
کتاب خسته کننده ای بود برام پر از حوادثی که ارتباطی به هم پیدا نمیکنن و خط داستان مشخصی نیست واقعا به عنوان یک رمان خوب نبود ولی گاه گداری یه صفحه هایی که فلسفی میشد برام جذاب بود ولی در مجموع سلیقهی من نبود .(ترجمهی جلال الدین اعلم خوب نبود)
سلام. شما دنبال داستان و قصه هستید و طبعا اینگونه آثار مناسبتان نیست
اواسط کتابم .دربارهی موضوع کتاب و سارتر با نظرات بقیهی دوستان موافقم . موضوعاتی که بیان میشود فارق از جوابی که خود سارتر بهشون میده ،چیزهایی هستند که ادم باید بهش فکر کنه. کتاب من ترجمه آقای اعلم هست اگه اومدید نظرات رو بخونید که بدونین کدوم ترجمه بهتره باید بگم مال نشر نیلوفر اصلا روان نیست !و شاید بشه گفت لذت خوندن کتاب رو کمم میکنه.
اولین کتابی بود که از سارتر میخوندم؛ اول از همه توصیفهای دیداری از محیط وقوع اتفاقات رو خیلی خوب میتونستم ببینم و جداً برام لذتبخش بود قرار گرفتن در کنار کاراکتر اصلی در اون محیط. بعد از اون، درک حس «تهوع» و تعاریفش بود که باعث شد به نوعی همذاتپنداری با کاراکتر برسم و به وجد بیام از خوندن حالتی که تجربهش کردهم ولی حتی خودم هم تا قبل از این ازش آگاه نبودهم با این وضوح! یهجاهایی درک درست معنی جملات نیاز به تأمل و خواهش دوباره داشت اما میارزید. از اون دسته کتابهایی بود که بعد از خوندن بعضی جملات حتما باید زیرشون خط میکشیدم تا با ورق زدن کتاب، دوباره و دوباره سراغ اون جملات برم. و در آخر من ترجمهی آقای سلیمانینژاد از نشر چشمه رو خوندهم. قابل قبول بهنظر میرسید.
کتاب تهوع اثر ژان پل سارتر، یکی از مهمترین و محبوبترین رمانهای جهان، در انتهای دههی 30 میلادی منتشر شد. این رمان که پوچی و بیحاصلی دنیا را به صریحترین شکل ممکن بیان میکند، ثمرهی تلاشهای خستگیناپذیر نویسنده است. سارتر در کتاب کلمات میگوید: «در تهوع، زندگی بیجهت و ناخوشایند همنوعانم را نوشتم و زندگی خود را مبرا کردم. روکانتن بودم، از او برای نشان دادن طرح زندگی خود بدون خودپسندی استفاده کردم؛ در عین حال خودم بودم، برگزیده، وقایعنگار جهنم، فتومیکروسکوپ شیشهای و فولادی، خمشده روی شربتهای پرتوپلاسمایی خودش.»
نوع نگارش کتاب منو یاد عقاید یک دلقک از هاینریش بل مینداخت. تفکرات درونی فردی به نام روکانتن که استعارهای از خود سارتره به قلم در اومده. البته از نظر من تهوع یه سر و گردن از عقاید یک دلقک بالاتره. سرعت خواندن این کتاب دقیقا یک سوم بقیهی رمانهاست. یعنی فکر کن که یه کتاب ۷۵۰ صفحهای میخونی. هر ساعت نهایتا ۱۰ صفحه بخون. ولی کل صفحه رو یادداشت برداری کن که بدونی چی میگه. قبلش هم اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر رو باید خونده باشی. نشر چشمه رو خوندم و ترجمهش واقعا خوب بود
فکر نمیکنم عادلانه باشه قرار دادنش در کنار عقاید یک دلقک! تهوع، اونهمه ملال و خستهکنندگی رو حداقل برای من که نداشت و با وجود سختخوان بودنِ بخشهایی ازش، باعث نشد هیچوقت حین خوندن بخوام به کل بذارمش زمین.
کاربر رینارد عزیز. بله موافقم، منم عرض کردم که یه سر و گردن بالاتره. کلا سارتر کلاس کارش با بل یکی نیست. الان که کتابو دوباره یه نگاه کردم جالب بود برام که در 80 درصد صفحات یادداشت برداریهایی داشتم. در خیلی از جاها تحت تاثیر قرار گرفتم، مثلا اینکه جان بخشی به اشیا در جای جای کتاب وجود داره و بسیار به جا به کار برده شده، یا اونجایی که اومانیستها مورد نقد قرار میگیرن بسیار منو به تفکر واداشت. همچنین جملات قصاری که از کتاب استخراج کردم و دربارهشون فکر کردم به 47 تا رسید. این اتفاقات با کتاب هاینریش بل محقق نشد. ولی اگر بخوایید دفاعهایی هم از اون کتاب دارم. همچنین از این لحاظ که تفکرات روکانتن رو داریم نظاره میکنیم، یاد هانس شینر افتادم و آنی هم منو یاد ماری انداخت.
یکی از بهترین رمان هایی که یک نفر میتونه بخونه و مسلما جزو یکی از بهترین رمانهای قرن. رمان شروع فوق العاده قوی ای داره، اما میانه داستان به کمی تکرار برمیخوره ولی همچنان در سطح خیلی خوب باقی میمونه و در نهایت با اوج گیری دوباره در انتهای رمان، پایان فوق العاده ای رو برای این رمان رقم میزنه.
«تهوع» از مشکلترین کتاب هایی است که خواندم!
به قول یکی از دوستانم هیچوقت از داخل خاک یه علف هرز به اندازه یک درخت بائوباب رشد نمیکنه پس به نظرم چه بهتر ماهم مثل خاک باشیم کتابهای زیاد بخونیم با عقاید زیاد آشنا بشیم ولی بدون تفکر قبلی بدون دیدگاه قبلی نسبت به نویسنده یا نوشته مطالبو بخونیم و بفهمیم.برای کتابهای سارتر و خب کلا اگزیستانسیالیسم هم خواهشا بدون هیچ دیدگاهی بخونید مهم نیست که این دیدگاهها خوبن یا بد مهم خالی بودن از هر چیزیه
قبل از خوندن کتابهای سارتر و ابراز علاقه بهش، حتما راجع به تفکرات سیاسیش، حمایت همه جانبه اش از استالین و جنایاتی که انجام داد و دیدگاههای کمونیستیش مطالعه کنین
اصلن سارتر به این شناخته میشه که توی هیچ گروه و حزب و دسته سیاسی گنجیده نمیشده و اگر از کمونیسم دفاع کرده صرفا یک کمونیسم تغییر یافته و اصلاح شده به صورت ذهنی بوده انگار که با بخش منطقیش موافقت کرده باشه نه لزوما با همش. که هیچ خیر مطلق و شر مطلقی وجود نداره...
سارتر عاشق شخصیت چه گوارا بود
ترجمه امیر جلال الدین اعلم بسیار خوب و متناسب با لحن نویسنده هست
بیشتر بجای اینکه سعی کنید این رمان رو درک کنید سعی کنید حسش کنید. بنظرم لذت بردن از این اثر نیازمند یکسری ویژگیهای اخلاقی و فکریه خاصه که باعث شده خیلیا نتونن ازش لذت ببرن و بنظرشون خیلی خسته کننده میاد و در مقابل میتونه نگرش یکسریا رو نسبت به زندگی تغییر بده
خیلی با حرفت موافقم خیییلی. به نظر من هم نه فقط این کتاب بلکه خیلی چیزای دیگه مثلا یک فیلم یا نمایش تئاتر یا کتابهای آلبرکامو و کلی کتاب دیگه هستندکه برای درک کردنشون نیاز به یکسری تجربیات و محدوده سنی هست. ولی از یه جهت دیگه هم فکر میکنم که نباید خودمونو محدود کنیم که مثلا فلان کتاب نخونیم چون نمیتونیم درکش کنیم(مثلا یه دوستی دارم که میگه کتابهای آلبر کامو و صادق هدایت نباید زیر بیست سالگی خوند یا یک فیلمی را معرفی کرد و گفت زیر ۳۰ سال نباید دیدش.) به قول یه استادی ما هر موقع که به یه درخت توت برخورد میکنیم که نباید همشو بخوریم بلکه باید آن قدر که میتوانیم بخورم، حلا بحث منم سر همینه یه نفر ممکنه با خوندن تهوع ۸۰ درصدشو بفهمه و درکش کنه ینی۸۰ درصد جا داشته برای درکش یک بچه ای هم مثل من میتونسته فقط ۲۰ درصدشو درک کنه.خیلی این عدده مهم نیست، مهم اون اتفاقاییه که بعد خوندن این کتاب برای آدم میوفته
اثری که به وضوح فلسفه اگزیستانسیالیسم سارتر را نشان میدهد. رمانی بزرگ و اثرگذار نیست.