داستان نرفتن از زبان پسری جوان روایت می شود، او به مرور خاطرات و زندگی خود می پردازد و از گروه دوستی دختر، پسرهایی جوان می گوید که کم کم از هم دور شدند. خیلی از آن ها ترجیح دادند کشور خود را رها کنند تا شاید در سرزمینی دیگر بتوانند موفقیت و خوشبختی را که در کشور خودشان از آن ها دریغ شده بیابند. ماجرا در دو برهه زمانی متفاوت پیش می رود و زمان حال جایی است که تنها راوی مانده و چهرزاد و ممد تپله، از بقیه تنها خاطراتی مانده و عبد که دوست صمیمی راوی است مدت هاست از خودش هیچ خبری نداده است…
کتاب نرفتن