این مرد را با تمام وجود می خواستم. نه به جبران نداشته هایم، بلکه برای تثبیت تمام داشته هایم. نه که از استقلال و به خود متکی بودن درمانده شده باشم، نه….! فقط همنشینی با او، تماشای او، عجیب دل را هوایی می کرد به داشتن یک یار محکم، متعهد به خانواده و ثابت قدم. دلبری از او امتیاز والایی برایم داشت…! چون او یک مرد معمولی نبود…! دشواری مسیر، برایم اهمیتی نداشت، جان سخت تر از این حرف ها بودم! هرچقدر مرموز، هرچقدر سرسخت، هر چقدر غیرقابل نفوذ، دل من برای بودن با او، بهانه بسیار داشت…
واقعا برام سواله چرا حتی این کتاب چاپ شده! اینقدر ضعییییف اینقدر الکی. حیف وقت برای خوندن این کتاب.
بدترین کتابی که خوندم! واقعا برای جای سواله چرا اصلا این کتاب چاااااپ شده! هرچی از هرجا پیدا شده تو این کتاب جا شده.
مسخرهترین کتابی ک تاحالا خوندم🤦🏼♀️🤦🏼♀️
حیفه کاغذهایی که اسراف شدند برای این کتاب:/
من جمله رمانهای عاشقانهٔ ی دم دستی و بیمحتوا با نثری چنان بد که انگار مترجمی یک کتاب خارجی زبان رو با تسلط ناقصش بر زبان ترجمه کرده ، تنها تشبیهی که میشه بکار برد