رمانی غنی، وسیع، شاعرانه و احساس برانگیز.
غزل گونه و قابل باور.
استفاده ی پرظرافت لوکلزیو از زبان، بسیار هوشمندانه است.
نه حشره ای هست نه پرنده ای، نه چیزی شبیه آن، با این حال هزاران نقطه ی متحرک در آسمان دیده می شود، گویی آن بالا دسته های بزرگ مورچه، پشه و مگس هست. آن ها در هوای سفید پرواز نمی کنند، در تمام جهات راه می روند، با شتابی تب آلود، گویی نمی دانستند به کجا فرار می کنند. شاید چهره ی آدم هایی باشند که در شهر زندگی می کنند، در شهرهایی آن چنان بزرگ که هرگز نمی توان ترکشان کرد، جایی که آن قدر ماشین، آن قدر آدم هست که هرگز نمی توان یک چهره را دوبار دید.
گاهی لالا تصور می کند که فقط منتظر آمدن روزهاست، اما وقتی روزها فرا می رسد، می فهمد آن هایی نیست که منتظرشان بود. منتظر است، همین.
سرزمین غریبی است، این شهر، با تمام آدم هایش، زیرا اگر خود را نشان ندهید، واقعا به شما توجه نمی کنند.
سانسور داره ؟
این کتاب نیاز به سانسور زیادی نداره ولی هرجا نیاز بود مترجم به نحوی ترجمه کرده که میشه منظور نویسنده رو کاملا فهمید و آسیبی نه متن نرسیده.البته من اطلاعی از متن اصلی ندارم ولی بنظرم ممیزی آسیب زیادی به این کتاب نزده امیدوارم که نظرم درست باشه
بیابان اثر ژان ماری گوستاو لوکلزیو، فضایی شرقی دارد .فضای رمان در مراکش و بیابانهای آن است .کتاب در توصیف فضا بشدت موفق است . رمان ماجرا محور نیست بلکه هم و غم خود را معطوف به تصویر سازی از مناظر ،شنزار ،بیابان ،خشکی،دریا،و حالتهای انسانی میکند .تشبیهها و توصیفها به خوبی مکانها و حالت بیرون و درون آدمیان را نمایش میدهد. بیابان اثری متفاوت است زیرا هیچ گره و تعلیقی در اثر رخ نمیدهد ،این زندگی روزمره است که به شدت در توصیف نویسنده ،گرم و جان دار و عینی رخ مینماید .تماشای بیابان و یا دریا ،حمام رفتن ،فرار از مارهای گزنده،مراسم جشن ،کلیت کتاب را تشکیل داده است .کتاب سرشار از وصف رنگ و بو و طعم ،لمس اشیا است .نمونه ای از متن کتاب گویاست. «لالا رو به دریا برمی گرداند .تقریباً به همان زیبایی نخستین روزی است که لالاً دیده بودش .جرقه هایی بر فراز موجها میرقصند و طاقههای بزرگ کف بر سطح آنها میغلتند. باد سرشار از عطر ،اعماق خزهها صدف ها، نمک وکف دریا نیم گرم است. لالاً دوباره آهسته در امتداد ساحل راه میرود و در اعماق وجودش نوعی سرمستی احساس میکند گویی واقعاً نگاهی بود که از دریا می،آید از نور ،آسمان از کرانهی ،سفید درست نمیفهمد ،چیست اما میداند کسی همه جا هست که به او نگاه میکند که با نگاهش او را روشن میکند این موضوع کمی نگرانش میکند و در عین حال به او گرمی میدهد و موجی که در وجودش میدرخشد و از وسط شکمش تا نوک دستها و پاهایش میرود. او میایستد دور و برش را نگاه میکند هیچ کس نیست هیچ شکل انسانی ای .نیست تنها تپههای شنی است که خارشتر بر جای جای آن روییده و امواج که یک به یک به سوی ساحل میآیند. شاید این دریاست که بی وقفه بدینگونه نگاه میکند نگاه عمیق امواج آب نگاه خیره کنندهی امواج تپههای شن و نمک؟ نعمان ماهیگیر میگوید که دریا مثل زن است اما هیچگاه توضیحی نمیدهد. نگاه، همزمان از هر طرف می.آید پس در این ،لحظه پرواز دسته جمعی مرغان دریایی از امتداد ساحل میگذرد و ساحل را با سایه میپوشاند.» خواننده در خوانش کتاب بیابان باید حواس خود را به چشیدن طعم و بو و رنگ بسپارد تا از کتاب لذت ببرد ،در غیر این صورت اگر در پی ماجرا محوری و تعلیق در رمان است طرفی نخواهد بست .
اونوقت بگید کافکا در کرانه!😒 ،.،.، این کتاب رو بخوانید تا ببینید موراکامی حرفی برای گفتن نداره و بیابان چه اثر سحرانگیزی است. 👽✌🏼🥀
متن کتاب واقعا جادوییه، از خوندنش خیلی لذت بردم