اثری دلهره آور از استاد وحشت.
اثر یکی از بزرگترین نویسندگان داستان های وحشت.
جذاب و با نثری عالی.
او سر نبش کوچه سی و پنجم خیابان دوم مرا از تاکسی پیاده کرد، و من به سوی باشگاه واقع شده در نیمه ی خیابان راه افتادم، در برابر باد سوت زن و زوزه کش اندکی خم شده و کلاهم را با یکی از دستان دستکش پوشم محکم نگه داشته بودم. تقریبا هرگز سابقه نداشت که نیروی زندگی تا آن اندازه در اعماق وجودم رخنه کند، درست همچون شعله ی سوزان ابی رنگ به اندازه ی شمعک اجاق گاز.
انسان در هفتاد و سه سالگی سرما را سریع تر و عمیق تر احساس می کند. و چنین انسانی باید در خانه رو به روی شومینه... یا حداقل بخاری برقی نشسته باشد. در هفتاد و سه سالگی شور و حرارت حتی به صورت خاطره نیز در ذهن جایی ندارد؛ و بیشتر شبیه گزارشی نظری است.
برخی از محبوب ترین و پرفروش ترین نویسندگان در دنیای ادبیات، تمام مسیر حرفه ای خود را با به کارگیری هویت هایی جایگزین خلق کرده اند.
سریال های که از ادبیات داستانی اقتباس شده اند و زندگی جدیدی را به آثار ادبی بخشیده اند.
آثار کینگ نه به خاطر تاریکی ذاتی بلکه به خاطر امیدبخش بودن ماندگار شده است
بخش زیادی از چیزی که آن را «زندگی طبیعی انسان» می نامیم، از ترس از مرگ و مردگان سرچشمه می گیرد.
از آثار کلاسیک جاودان گرفته تا شاهکارهای مدرن، به نظر می رسد که نویسندگان همیشه از واقعیت های غم انگیز و غیرمعمول زندگی خود برای خلق داستان های به ظاهر خیالی استفاده می کرده اند.
این دسته از کتاب ها، ضربان قلب مخاطب را به بازی می گیرند و هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برای او به ارمغان می آورند.
ماجرای چاپ کتاب فصول گوناگون کینگ جالب بوده. کینگ چندتا داستان معمولی (غیر ترسناک) داشته که نه خیلی بلند بودند و نه خیلی کوتاه، به همین خاطر برای چاپ جدا جدای اونها یه جورایی به مشکل خورده بوده. بعد به ناشرش گفته داستانها رو میذاریم کنار هم و چاپش میکنیم، ولی از اونجایی که ناشرش عاشق داستانهای ترسناکش شده بوده ابتدا نسبت به پیشنهاد کینگ روی خوش نشون نداده و به کینگ گیر داده و گفته حتی یه داستان ترسناک یا شبه ترسناک بینشون نیست؟ کینگ هم به این داستان فکر کرده و گفته حالا یه کاریش میکنم حالا فکر میکنید باقی داستانها چی بودند؟ رستگاری شاوشنک (بهار)، شاگرد با استعداد (تابستان) و جسد (پاییز) که اقتباس سینمایی شاوشنک و جسد شاهکار از کار در امدن و شاگرد بااستعداد هم اقتباس قابل قبولی داشته و فقط همین داستان شیوهی تنفس توی این سالها سرش بی کلاه مونده ولی این به معنی بد بودن این داستان نیست. اتفاقا از خوندنش لذت بردم شیوهی تنفس شامل دو قسمت میشه. قسمت اول مربوط به باشگاهی هست که افراد مسن میرن اونجا و نوشیدنی میخورن و گپی میزنن و برای هم داستان تعریف میکنن. هرساله هم پنجشنبهی قبل از کریسمس یکی از اعضا یه داستان متفاوت و عجیب تعریف میکرده قسمت دوم هم مربوط به داستانیه که یکی از اعضای باشگاه توی پنجشنبهی قبل از کریسمس میگه ماجرای زنی که به طور نامشروع باردار شده بوده و میخواسته بچهاش رو نگه داره و دکترش داستان این زن و زایمانش رو تعریف میکنه به شخصه تا حالا داستانی در مورد زایمان نخونده بودم و خوندشو پیشنهاد میدم. مطمئن باشید داستان کینگ داستان یه زایمان عادی نیست
جالب بود، مثل همه کارهای استیون کینگ