با این که رسیدگی به کارهای مخالفان جنگ، فراریان از خدمت، و معترضان باوجدان باعث می شد که همه ی روزها و شب ها و آخر هفته ها هم مشغول کار باشد، در هر حال، تاریخ تولد همه ی بچه های خیابان بنک را در تقویمش یادداشت می کرد، و صبح روز بعد از تولد، از شکاف صندوق پستی خانواده ای که صاحب فرزند شده بودند، هدیه ای به داخل می انداخت: «از طرف لورا و نیتن ز.» و در مورد دوستان هم همین طور بود، سالگردها و روزهای تولدشان را در کنار تاریخ پروازهایش به تورنتو یا روزهای حضور یافتنش در مجمع قضایی در میدان فورلی 67 ثبت می کرد.
لورا بدون استثنا، همه ی بچه هایی را که در سوپرمارکت یا اتوبوس می دید، به گوشه ای می برد و یادشان می داد که چه طور اسب پرنده ی کاغذی درست کنند. یک بار زوکرمن دید که لورا کل طول یک واگن پر ازدحام را طی کرد تا به مسافری سرپایی بگوید که کیف پولش از جیب پشتی شلوارش بیرون زده، و زوکرمن متوجه شد که دلیل بیرون زدن آن کیف این بود که طرف مستی ژنده پوش بود، و به احتمال زیاد آن کیف را از میان وسایل جامانده ی کسی برداشته یا از جیب مستی دیگر کف رفته بود.
تمام این ها، این شانس، چه معنایی داشت؟ آنقدر ناگهانی و بزرگ که به اندازه ی بدشانسی، گیج کننده بود.