کتاب خشم

Indignation
کد کتاب : 1611
مترجم :
شابک : 978-964-448-420-9‬
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 189
سال انتشار شمسی : 1396
سال انتشار میلادی : 2008
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : ---

از کتاب های پرفروش در آمریکا

فیلمی بر اساس این کتاب در سال 2016 ساخته شده است.

معرفی کتاب خشم اثر فیلیپ راث

کتاب خشم، رمانی نوشته ی فیلیپ راث است که نخستین بار در سال 2008 به چاپ رسید. در سال 1951 و در دومین سال جنگ کره، جوانی کوشا، قانون مدار و پرشور به نام مارکوس مسنر، سال دوم تحصیل خود را در کالجی مذهبی و محافظه کار در اوهایو آغاز می کند. اما چرا مارکوس به جای این که در کالج قبلی خود در نیوآرک باشد، در این کالج حضور دارد؟ چون به نظر می رسد پدرش که مردی سختگیر و سرسخت است، عقلش را از دست داده، آن هم به خاطر ترس از خطرات زندگی بزرگسالی، خطرات دنیا، خطراتی که فکر می کند همه جا در کمین پسر دردانه اش نشسته اند. کیلومترها دور از نیوآرک، مارکوس باید راهی برای زندگی در میان سنت ها و محدودیت های یک جهان آمریکایی متفاوت پیدا کند.

کتاب خشم

فیلیپ راث
فیلیپ راث در سال ۱۹۳۳ در نیوآرک، نیوجرزی آمریکا زاده شد. او فرزند یک خانواده ی آمریکایی و نوه ی یک خانواده ی یهودی اروپایی بود که در موج مهاجرت قرن نوزدهم به آمریکا کوچ کرده بودند. فیلیپ در بخش کم درآمد شهر بزرگ شد. او پس از دبیرستان به دانشگاه باکنل رفت و مدرک کارشناسی گرفت. سپس تحصیلاتش را در دانشگاه شیکاگو ادامه داد و در همان دانشگاه هم به تدریس ادبیات پرداخت. وی در دانشگاه پنسیلوانیا نیز ادبیات تطبیقی درس می داد که در نهایت در سال ۱۹۹۲ بازنشسته شد.فیلیپ راث در سال ۱۹۹۰ با کلر بلوم بازیگر ...
نکوداشت های کتاب خشم
A powerful exploration of a remarkable moment in American history.
کاوشی قدرتمند درباره ی برهه ای قابل توجه در تاریخ آمریکا.
Barnes & Noble

Mesmerizing and compelling.
مسحورکننده و هیجان انگیز.
Seattle Times

Passionate and fascinating.
پرشور و حیرت آور.
Financial Times

قسمت هایی از کتاب خشم (لذت متن)
نه، نمی تونستم. به همین دلیل بود که به رئیس گفتم، در مغازه همیشه پدرم را رئیس خطاب می کردم، گفتم: «رئیس، دیگه نمی تونم این سطل های آشغال را تمیز کنم. این دختر های مدرسه از این کنار می گذرند و به خاطر اتوبوس، جلوی مغازه می ایستند، اون ها من را در حال تمیز کردن سطل ها می بینند. و روز بعد قراره ازشون دعوت کنم که شنبه شب با من بیایند سینما؟ رئیس، نمی تونم این کار را بکنم.» و او به من گفت: «خجالت می کشی؟ چرا؟ از چی خجالت می کشی؟ تنها چیزی که باید ازش خجالت بکشی، دزدیه. همین و بس. برو سطل های آشغال را تمیز کن.»

بزرگتر از احساسات باش. این را من از تو نمی خواهم، زندگی می خواهد. وگرنه احساسات مثل سیل تو را از جا می کند و می برد.

ضعف های دیگران نیز درست به اندازه ی قدرت هایشان می تواند نابودت کند. آدم های ضعیف، بی خطر نیستند. ضعفشان می تواند قدرتشان باشد.