کاوشی قدرتمند درباره ی برهه ای قابل توجه در تاریخ آمریکا.
مسحورکننده و هیجان انگیز.
پرشور و حیرت آور.
نه، نمی تونستم. به همین دلیل بود که به رئیس گفتم، در مغازه همیشه پدرم را رئیس خطاب می کردم، گفتم: «رئیس، دیگه نمی تونم این سطل های آشغال را تمیز کنم. این دختر های مدرسه از این کنار می گذرند و به خاطر اتوبوس، جلوی مغازه می ایستند، اون ها من را در حال تمیز کردن سطل ها می بینند. و روز بعد قراره ازشون دعوت کنم که شنبه شب با من بیایند سینما؟ رئیس، نمی تونم این کار را بکنم.» و او به من گفت: «خجالت می کشی؟ چرا؟ از چی خجالت می کشی؟ تنها چیزی که باید ازش خجالت بکشی، دزدیه. همین و بس. برو سطل های آشغال را تمیز کن.»
بزرگتر از احساسات باش. این را من از تو نمی خواهم، زندگی می خواهد. وگرنه احساسات مثل سیل تو را از جا می کند و می برد.
ضعف های دیگران نیز درست به اندازه ی قدرت هایشان می تواند نابودت کند. آدم های ضعیف، بی خطر نیستند. ضعفشان می تواند قدرتشان باشد.