متأسفم که این خبر را می دهم؛ اما مجبور شدم جان خودم را بگیرم. تصمیمی بود که در درازمدت گرفته شد و فقط خودم در آن نقش داشتم. می دانم موجب ناراحتی ات می شود و برایت دردناک خواهد بود و از این بابت متأسفم؛ اما خواهش می کنم سعی کن بفهمی مجبور بودم به دردم پایان بدهم. در این موضوع تو اصلا نقشی نداری و همه چیز پای خودم است. تقصیر تو نیست.
رونوشت هایی از این نامه را برای من، خانواده اش و اداره پلیس «تاکوما»، به همراه یادداشت دیگری که اطلاع می داد که در کدام متل بوده، در چه اتاقی اقامت داشته، چه سمی خورده و این که می خواهد چطور با جسدش رفتار شود، ایمیل کرده بود. روی بالش اتاق متل هم یادداشت دیگری بود که خدمتکار را راهنمایی می کرد تا با پلیس تماس بگیرد و اصلا به جسدش دست نزند؛ و همراه آن انعامی پنجاه دلاری گذاشته بود.
یادداشت ها را روی ارسال تأخیردار تنظیم کرده بود تا وقتی به دست ما می رسند، مدتی از مرگش گذشته باشد. البته من همه این ها را همان ابتدا نمی دانستم. به همین دلیل وقتی برای بار اول ایمیل «مگ» را در کامپیوتر کتابخانه عمومی شهرمان خواندم، فکر کردم حتما یک نوع شوخی یا نامه ای سرکاری است. با «مگ» تماس گرفتم و وقتی جواب نداد، به والدینش زنگ زدم.