پدرم درباره ی تو تصمیم اشتباهی گرفت و پنج سال بی گناه در زندان رنج کشیدی، در این مدت خانواده ات متحمل سختی های فراوانی شدند…، شاید توقع زیادی باشد، ولی از تو خواهشی دارم و آن هم این است که پدرم را ببخشی! من حاضرم تمام اشتباهاتی که پدرم در قبال تو کرده است، جبران کنم.
سالار پس از شنیدن این درخواست پادشاه، لبخندی زد و گفت: وقتی مرا به دربار آوردید و لباس شاهی به تنم کردید! دانستم که می خواهید خطای پدرتان را جبران کنید و با محبت های خود قصد دلجویی از من را داشتید، پنج سال پیش به خاطر وساطت شما، پدرتان از کشتن من صرف نظر کرد، من هم امروز به خاطر شما، او را می بخشم.