1. خانه
  2. /
  3. کتاب هیچ یک از آنها باز نمی گردد

کتاب هیچ یک از آنها باز نمی گردد

پیشنهاد ویژه
4.5 از 1 رأی

کتاب هیچ یک از آنها باز نمی گردد

there is no turning back
انتشارات: ققنوس
٪25
390000
292500
معرفی کتاب هیچ یک از آنها باز نمی گردد
این رمان داستان گروهی از دختران جوان در کالجی دخترانه است که توسط راهبه ها اداره می شوند و داستان در رم و در اواسط دهه 1930 می گذرد. زمانی که جنگ های داخلی اسپانیا و جنگ جهانی دوم به تازگی آغاز می شود. ما همه ی داستان های آنها را دنبال می کنیم در حالیکه وضعیت فعلیشان با زندگی قبلی آنها آمیخته است. ما همچنین ، روابط آنها با یکدیگر را دنبال می کنیم به خصوص روابطشان با جنس مخالفشان. همچنین اطلاعات کمی هم از راهبه ها به دست می آوریم اما آنها شخصیت های فرعی این رمان هستند.
این رمان به محدودیت های زنان در بین دو جنگ اشاره دارد و کالج دخترانه که شخصیت های اصلی در آن زندگی می کنند به نمادی از وضعیت اجتماعی زنان در دوره فاشیستی است. ترس از جنگ غیرمنتظره در رمان هیچ یک از آنها باز نمی گردند خط به خط دیده می شود و این ترس باعث جذاب ماندن داستان و همراه کردن خواننده با خود تا انتها می شود
درباره آلبا د سس پدس
درباره آلبا د سس پدس
آلبا دسس پدس در رم ایتالیا زاده شد. پدربزرگش نخستین رئیس جمهور کوبا، پدرش سفیر کوبا و مادرش ایتالیایی بود. خود وی پس از ازدواج با یک سرهنگ ایتالیایی به تابعیت ایتالیا درآمد و سال های زیادی در ایتالیا زیست.او کارش را به عنوان روزنامه نگار در دهه ۱۹۳۰ آغاز کرد. در ۱۹۳۵ نخستین رمان خود L’Anima Degli Altri را نوشت. در این سال برای فعالیت های ضدفاشیستی در ایتالیا زندانی شد؛ و دو کتابش، «هیچ کس به گذشته برنمی گردد» (۱۹۳۸) و «فرار» (۱۹۴۰) در دستگاه سانسور فاشیست ها توقیف شد. مجددا در سال ۱۹۴۳ برای همکاری با Radio Partigiana به زندان افتاد. آلبا دسس پدس پس از جنگ به فرانسه رفت و تا پایان عمرش در ۱۴ نوامبر ۱۹۷۷ در آنجا ساکن بود.رمان های آلبادسس پدس، نماینده زنان قرن بیستم ایتالیا است، سال های جنگ جهانی دوم و چندین سال پس از پایان جنگ، که تقابل پیدا و پنهان فضای ناهماهنگ زندگی خانوادگی و زندگی اجتماعی و چالش زنان با محیط اطرافشان را نشان می دهد.
قسمت هایی از کتاب هیچ یک از آنها باز نمی گردد

یراهن های مشکی اش، این جا و آن جا به دیوارها نیز آویزان شده بود، به نحوی که گویی تمامی اتاق را با پارچه های عزاداری آستر کرده اند. دخترها، اغلب، پس از شام در آن اتاق گرد هم جمع می شدند تا درس حاضر کنند. همگی در حالی که دلشان می خواست به اتاق های خود بروند و بخوابند، بر ضد خواب مقاومت می کردند. تنها دختری که همیشه بیدار و سرحال بود، اکسنیا(۸) بود. او بود که تصمیم می گرفت: «یالاّ، برویم» و دیگران جرئت نمی کردند مخالفت کنند. در گوشه ای که والنتینا درس می خواند، نور چراغ به نحوی خفیف روی میز افتاده بود. و او، از سرما در خود فرو رفته بود. اواسط ماه نوامبر بود ولی پیدا بود که زمستان سختی را در پیش دارند. دخترک، کتاب را زمین گذاشت. سر خود را به سمت تختخواب برگرداند و پرسید: سیلویا، خوابیدی؟ نه، دارم فکر می کنم. ولی خواب بودی... نه، داشتم فکر می کردم که فردا، در دهکده ما، جشن مهمی برپا می کنند. مادرم پیتزا با کشمش درست می کند. در بخاری دیواری هیزم می سوزانند و پسرخاله ها و دخترعموها، همگی برای صرف غذا به خانه ما می آیند. دلت می خواست که تو هم آن جا بودی؟

نظر کاربران در مورد "کتاب هیچ یک از آنها باز نمی گردد"
2 نظر تا این لحظه ثبت شده است

امشب تمامش کردم. در کل کتاب معمولی بود. گاهی اسامی و شخصیت ها، گم می‌شدن به نظرم با فرهنگ ما همخوانی نداشت. در کل اتفاق خاصی نمی‌افتاد. روزمرگی‌های چند تا دختر محصل و حذف شدن یکی یکی آنها از داستان. به نظرم غیر از تصمیم شخصیت اصلی داستان در پایان کتاب، بقیه اتفاقها خیلی پیش پا افتاده بودن. در کل، به نظرم هر کتابی ارزش وقت صرف کردن نداره

1402/06/15 | توسطنیلو - کاربر سایت
0
|

این کتاب خوب بود. تعداد شخصیت‌ها زیاد بود‌. بعضی جاها خیلی خسته کننده می‌شد. ولی در کل ارزش یه بار خوندن رو داشت، البته اگه انتظار یه کتاب فوق العاده نداشته باشین😉سر و ته خاصی نداشت، انگار بیشتر داشت زندگی چند تا آدم مختلف رو تعریف می‌کرد همین. ولی به شخصه خوشم اومد ازش👌

1402/01/02 | توسطدیبا - کاربر سایت
2
|