بگو که از دوست داشتن زیاد من که اینجوری به جلزو ولز افتادی! خندید. خواب دیدی؟ بگو که داری دیوونه میشی وقتی نمیتونی هر وقت دلت خواست من و پیش خودت داشته باشی! سرش را بالا گرفت. توهم زدی؟ بگو که گاهی اینقدر دلت برایم تنگ میشه که سرگیجه می گیری؟ نزدیک آمد پر جذبه گفت: حالت خوب نیست.نزدیک شدم و به سینه به سینه اش ایستادم. بگو که همین الان دلت میخواد تمام آن روزهای دور را فراموش کنی! سرش را به پیشانیام چسباند: چرند نگو... کدامیک وارونه نه می گفتیم، من یا او!
واقعا محشره ارزش چندبار حواندن داره کلا قلم خانم فلاح بینظیره.دیالوگها واقعا شاد و زیبا👌👌👌