زندگی داشت راه خودش را می رفت و ما را هم با خودش می برد. هرچند همیشه روی دور بود و این ما بودیم که گاهی از مدارش خارج میشدیم.چه خوب که رها نشده بودیم که با همه سختیها و تلخیها هنوز دستهایمان را ول نکرده بود. میان این گردشها در این رفت و آمدهای عوض شده بودیم. همهمان تغییر می کردیم و قرار نبود دخیل ببندیم به گذشتهای که قرار بود فقط یک خاطره باشد. یک خاطرهی شیرین و البته گاهی تلخ!
کتاب کلاف