پژوهشی بی پرده و خشونت آمیز از مفهوم ایثار و رنج.
یک اثر جذاب پرتعلیق.
داستانی زیبا، هیجان انگیز و پرالتهاب.
قبل از همه چیز، پوتین چپ «کارول بروئر» بود که از خاک بیرون آمد. «کالوین» با دیدنش بیل را گوشه قبر گذاشت و روی زمین زانو زد.
دستانش زخمی و خونین شده بود، اما او با نوک انگشتانش خاک رس نرم را می کند و بیرون می ریخت. چند ساعتی بود که صدای برخورد بیل با زمین و پرتاپ کپه های خاک به بیرون از قبر شنیده می شد، اما حالا دیگر سکوت برقرار بود.
«کالوین» سایه ای را که پشت سرش بالا می آمد، دید. بوی گندیدگی آمیخته با خاک می آمد، ولی به قدری نبود که انتظارش را داشتند. پوتین و پای «کارول بروئر» از خاک بیرون آمد.