بهنظر میرسد که جریان تند موسیقی مدرن تمام تئوریهای گذشته را بیرحمانه از صحنه خارج کرده باشد. اگر یک هنرجوی جدی دست از مطالعهی کتابهای تئوری بردارد و خود را بهدامان موسیقی امروز بیندازد و با سالنهای اپرا و کنسرت مأنوس شود، خطایی را مرتکب نشده است، چون یک روحیهی صادق قرن بیستم نمیتواند با عقیدهی کسانی که آثار آهنگسازان مدرن را پوچ و بیمقدار میشمارند موافقت کند.
تاریخ موسیقی و عدم موفقیتهای قبلی مونتودری، گلوک، باخ، بتهوون، واگنر و اشتراوس و بالاخره موفقیتهای بعدی آنها بار دیگر این مطلب را ثابت میکند که نباید به آسانی تسلیم نظریهی کسانی شد که یا بهعلت تنبلی زیاد و یا بیعلاقگی، قادر نیستند موسیقی مدرن را درک کنند و یا به ارزش حقیقی آن که مستلزم همفکری و قدرت تمرکز زیاد است، پی ببرند.
آن نوع موسیقی که مردم را وادار به سوت زدن و هیاهو کند، مستلزم داشتن ویژگیهایی است که به مراتب بر آن نوع موسیقی که حضّار را به چرت زدن یا خوابیدن وا میدارد، برتری دارد.
کتاب هارمونی مدرن