وقتی، عشقی یک طرفه، تعصب و خرافات، دست به دست هم می دهند تا زندگی ات را در میانه راه به تلاطم بکشد و خاکستر عشق کهنه پس از سالها شعله می گیرد و تو نمی دانی چکار باید بکنی؟ آنگاه است که قفس زندگی ات پر از خشم ونفرت، باید و نبایدها، ترس از پریدن و پرواز، در سایه جنگ می شود، دلت می خواهد در حوالی عشق قدیم پرسه بزنی ولی می دانی باید تاوانش را با جانت بدهی. وقتی زخم خورده یک زندگی به انتها رسیده شدی، تنها امیدت زورق کهنه و شکسته ایی است تا تو را به ساحل امید وخوشبختی برساند.
کتاب رخ سوختگان