محبوبه چهره ی خودش را در گلبوته دید که در حال پژمردن بود. نقش خیالی در ذهنش چرخید که مازیار چهره ی او را از گلبوته کنده و در هوای اندوهناک خانه حبس کرده است. ... نقش ده چشم را دید که از میان قرص ماه درون شیشه های پنجره انگار به او نگاه می کردند. وحشتی به دلش افتاد که سرش را برگرداند و سایه ی خودش را دید که در مهتاب یخ استخر می لرزید و روی گلبوته ی باغچه تاب می خورد.