کتاب روزگار سپری شده مردم سالخورده

The elderly people's elderly
3 جلدی
کد کتاب : 8811
شابک : 978-9646194854
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 1574
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2014
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 15
زودترین زمان ارسال : 11 آذر
تعداد جلد : 3

معرفی کتاب روزگار سپری شده مردم سالخورده اثر محمود دولت آبادی

«اقلیم باد»، «برزخ خس»و «پایان جغد»، سه کتاب «روزگار سپری شده مردم سالخورده» هستند، دولت‌آبادی این کتاب سه‌جلدی را دوازده‌سال پس از انتشار «کلیدر» منتشر کرد. او این‌بار هم سراغ سرنوشت روستائیان رفته است، در دو کتاب «اقلیم باد» و «برزخ خس» داستان در روستای «کلخچان» و روستاهای همجوارش می‌گذرد، گوشه‌یی تک‌افتاده از سبزوار و بعد در جلد سوم یعنی «پایان جغد» نویسنده داستانش را به شهر می‌کشاند، این مجموعه‌ی سه جلدی روایتی است از همه‌ی آنچه در طول تاریخ بر سه نسل از مردمان سخت‌کوش و ستمدیده‌ی روستایی رفته است، داستانی با شخصیت‌های بی‌شمار که هر کدام در مشقت زندگی باری سنگین به دوش کشیده‌اند و اغلب شریف زیسته‌اند.دولت آبادی در این اثر سترگ با زبانی غنی بخشی از تاریخ ایران را به تصویر می کشد . او با زبانی سرشار از توصیف‌های زیبا و هوشمندانه و کلامی که به خوبی در پیوند میان تاریخ و فرهنگ و ادبیات موفق بوده به خلق اثری درخشان دست زده است.

کتاب روزگار سپری شده مردم سالخورده

محمود دولت آبادی
محمود دولت آبادی، زاده ی 10 مرداد 1319، نویسنده، نمایشنامه نویس و فیلمنامه نویس برجسته ی ایرانی است.دولت آبادی در روستای دولت آباد سبزوار متولد شد. او پس از پایان تحصیلات ادلیه در روستا، به سبزوار رفت و به مشاغل گوناگونی روی آورد. دولت آبادی سپس به مشهد رفت و آنجا با سینما و نمایش آشنا شد. او در سال 1338 به تهران نقل مکان کرد و یک سال بعد در تئاتر پارس مشغول کار شد. دولت آبادی از ابتدای دهه چهل خورشیدی در کلاس های نمایشی شرکت کرد و بازیگر نمایش شد. او در همین زمان، به تدریج به نوشتن نیز روی آ...
دسته بندی های کتاب روزگار سپری شده مردم سالخورده
قسمت هایی از کتاب روزگار سپری شده مردم سالخورده (لذت متن)
همه ی نحسی ها با عر عر آن کره خر وامانده شروع شد. کره خری که بابام مرغ و نه تا جوجه هاش را باش تاخت زده بود، کره خر غرشمال ها. هنوز آفتاب نزده بود که در خانه مان را زدند. عمه ت خورشید رفت پشت در و خبر آورد که دده ی کلو آمده رد بابام برود سر حاج کلو را بتراشد. من زیر لحاف بودم. کرسی داشتیم. بابام نشسته بود پای سماور

اگر به این می اندیشی که دیگران چگونه به تو می اندیشند یا از دیگران می ترسی یا به خودت باور نداری

من به بهانه ی رسیدن به زندگی ، همیشه زندگی را کشته ام .

فاجعه ی زندگی من این است که یک بار زندگی را مثل زهر نوشیده ام و گذشته ام ، و اکنون که به اندیشیدن بدان بازگشته ام ، احساس می کنم همان جام زهر را بی نهایت بار از نو و از نو می نوشم و می نوشم .