نویسنده، موانع ناشی از عدم درک و پوچی میان انگلیسی ها و هندی ها را با دقتی هوشمندانه به تصویر می کشد.
رمانی ژرف و قدرتمند.
مقدمه ای ممتاز بر آثار یک نویسنده ی خارق العاده و بااستعداد.
نواب گفت: «بعضی آدم ها هستند که تحمل زندگی در غیابشان سخت است. زمانی از یکی از درویش های عجمیر پرسیدم: چرا این آدم خاص؟ چرا یکی دیگر نه؟ و او این جواب را داد که خیلی خوشم آمد: این ها همان هایی هستند که زمانی در بهشت، نزدیکت نشسته اند. این نظر قشنگی است، نه اولیویا؟ این که ما زمانی در بهشت نزدیک هم نشسته بودیم.
الیویا باقی اوقات را به تنهایی در خانه ی بزرگش می گذراند؛ با درها و پنجره های بسته تا گرما و غبار را دور نگه دارد.
منظره ای که چند هفته ی پیش زیر پوششی از غبار بود، اکنون با رطوبت و نم پنهان شده بود.
می توان گفت که هدف اصلی این ژانر، «زندگی بخشیدن به تاریخ» از طریق ساختن داستان هایی درباره ی گذشته یا یک دوره ی تاریخی خاص است.
کتاب برای من ملال آور بود،داستانی تکراری داشت که سعی شده بود با جزئی نگریهای تصنعی حس و حالی بهش تزریق بشه و با اینکه چندان بلند نبود اما واقعا زمان هنگام مطالعش کش میاد و کند میشه.در خلاصه سایت از کتاب نوشته شده اولویا در جستجوی استقلال هست ولی اون چیزی که من در داستان خوندم این زن در جستجوی استبداد مطلق هست و از زندگی با همسری که آزادیهاش رو به رسمیت شناخته دست میکشه تا معشوق اوقات بیکاری یک جبار تهی مغز هوس باز بشه که تنها شاخصه اون این هست که نمیشه بهش نه گفت!
دقیقا ..خیلی خسته کنند و کند بود ..
من تا نصفه خوندم و بعد رهاش کردم انگار آنارکارنینا داری میخونی اما چند لول پایینتر اوتقدری که کسلت میکنه...