کتاب تابستان گند ورنون

Vernon God Little
کد کتاب : 12905
مترجم :
شابک : 978-9643695095
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 496
سال انتشار شمسی : 1392
سال انتشار میلادی : 2003
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 آذر
نوع چاپ : دیجیتال - POD

برنده ی جایزه ی من بوکر سال 2003

معرفی کتاب تابستان گند ورنون اثر دی بی سی پیر

در این رمان، که سال 2003 با عنوان «vernon god little» به چاپ رسید، داستان بخشی از زندگی «ورنون»، نوجوان 15 ساله و شوخ داستان از زبان خود او روایت می شود. او به اتهام کشتار گروهی دانش آموزان مدرسه ای در ایالت تگزاس دستگیر شده، در حالی که قاتل اصلی دوست صمیمی اوست که چندی پیش اقدام به خودکشی کرده است. انتخاب ورنون به عنوان راوی داستان با شوخ طبعی و گستاخی خاص خود سبب جذابیت بیشتر این داستان شده و می توان آن را یکی از نقاط قوت داستان دانست.
زندانی شدن ورنون، زندگی او را به خطر انداخته اما او دست از شوخی هایش برنمی دارد. در این داستان ناعادلانه قتلی به این نوجوان نسبت داده می شود و او را وارد بند اعدامی های زندان می کند. او حالا به یک قاتل روانی تبدیل شده و در کنار افرادی زندگی می کند که با بی رحمی انسان هایی را به قتل رسانده اند. نزدیک شدن ورنون به زمان مجازات، سبب می شود معصومیت و لبخندهای ورنون از دست برود.

ورنون گرگوری با بی گناهی ذاتی اش و با طنزی شیرین و نگاهی گستاخانه، زندانیان بند اعدامی را انسان هایی محترم جلوه می دهد و با همیاری قهرمان های داستان، آثار کلاسیک آمریکا را تداعی می کند: روایت ورنون یادآور ناتوردشت است و فراز و نشیب زندگی اش نه تنها از او هاکلبری فینی امروزی می سازد، بلکه طغیانگری هم نسل امینم را نیز مجسم می کند.

آبزرور در توصیف این رمان نوشته: یکی از اصیل ترین و خنده دارترین صداهای روایی در دوران اخیر. همچنین ساندی تلگراف نیز درباره این رمان آورده است: پی یر از دل فضولات جامعه فاسد، یک شاهکار طنز آفریده است.

"تابستان گند ورنون" نوشته دی بی سی پیر، در سال 2003 در مجله GQ به عنوان یکی از 100 اثر برگزیده دنیا معرفی شد. ماجراهای شورشی ورنون گریگوری در شهر کوچک تگزاس و ساحل مکزیک، یکی از جذاب ترین و عجیب ترین دوره های قرن بیست و یک را نشان می دهد... به تصویر کشیدن بی گناهی و انسانیت ساده در دنیایی شیطانی، بسیار حیرت آور است. "تابستان گند ورنون" برای ناامید کننده ترین دوران، بهترین قهرمانان را ارائه می کند.
"تابستان گند ورنون" جهان را از نگاه نوجوانی نشان می دهد. ورنون به همراه مادرش، در زمان فاجعه ای که توسط بهترین دوستش صورت گرفته است، در تگزاس زندگی می کند. به نظر می رسد که شهر با رسانه ها در مقابله است و قلابی قصد متهم کردن و سرزنش شخصیت اصلی داستان را دارد، زیرا او بی گناهی خود را به اندازه کافی بلند اعلام نمی کند. او از خانه مسکونی خود به هوستون به مکزیک می رود و با تهیه کنندگان تلویزیونی سایه دار مواجه می شود و به پورنو آمپوت می رود...

کتاب تابستان گند ورنون

دی بی سی پیر
دی‌بی‌سی پیر (به انگلیسی: DBC Pierre) زاده: ۱۹۶۱ (۵۷–۵۸ ساله) یک نویسنده استرالیایی برنده جایزه ادبی من بوکر برای رمان تابستان گند ورنون است. او در استرالیای جنوبی متولد شد و بیشتر عمر خود را در مکزیک سپری کرده‌است و اکنون در جمهوری ایرلند زندگی می‌کند. رمان تابستان گند ورنون اولین رمان او است که در سال ۲۰۰۳ موفق به دریافت جایزه ادبی من بوکر شد و همچنین او سومین استرالیایی است که این جایزه را دریافت کرده. پس از دریافت جایزه ادبی کاستا در سال ۲۰۰۳، او اولین نویسنده&zw...
قسمت هایی از کتاب تابستان گند ورنون (لذت متن)
بین پرتوهای آفتابی که از درگاهی به درون تابیده منتظر نشسته ام، جز کفش و شورتی که از پنج شنبه تا حالا پایم است چیزی تنم نیست. انگار اولین نفری که تا الان گیر انداخته اند منم. سوء تفاهم نشود ها، تو دردسر نیفتاده ام. ماجرای سه شنبه هیچ دخلی به من نداشت. با این حال، خوش نداری امروز این جا باشی. یاد کلارنس نامی می افتی، همان کاکاسیاه پیر که زمستان پارسال رسانه ها تو بوق کردنش. یارو خل مشنگه را می گویم که تو همین هال چوبی، درست جلو دوربین چرت می زد. اخبار می گفتند همین نشان می دهد که هیچ اهمیتی به نتیجه ی جنایت هاش نمی دهد. منظورشان از نتیجه گمانم زخم های تبر بود. زلف های کلارنس نمی دانم چی چی بیچاره را عین حیوان از ته تراشیدند و از آن بلوز شلوارهایی که تن دیوانه ها می کنند تنش کردند و عینک به چشمش زدند، از آن عینک های ته استکانی که آدم های هاف هافو می زنند. تو دادگاه یک قفس برایش درست کردند. پشت بندش هم محکومش کردند به مرگ.

پسر، تو واقعا قایق را از دست دادی. ساده می گویم که متوجه شوی، بنابراین حتی توی لعنتی هم بتوانی درک کنی. پاپا ما را بزرگ کرد تا اینکه بتوانیم شلوار بلند بپوشیم. سپس نام خود را روی قبض ها ثبت کرد، سپس کلیدهای ماشین را روی میز گذاشت و به شهر لعنتی رفت.