«فعالیت های سیاسی ارانی در برلین شروع شد. فاصلهٔ فعالیت علنی و غیرعلنی اول ناچیز بود، اما با گذشت زمان عمیق تر و گسترده تر شد و عواقبی مهلک به بار آورد. چه شرائط و تحولات روحی ای این دگرگونی را به بار آورد، و چگونه از برلین به تهران ادامه یافت، این داستان واقعی زندگی اوست، و آنچه تا حال دیده ایم تنها پیش پرده ای بر اتفاقات سرنوشت ساز آن است. در فارسی می گوییم «سیاست پدر و مادر ندارد»؛ چون موجودی وحشی هر چه را سر راهش هست می بلعد و نابود می کند از وزیر تا پادشاه، خان و اتابک، امام و پیغمبر، اصلاح طلب و انقلابی، واقع بین و رمانتیک، مرد و زن، پیر و جوان، جملگی. در تاریخ ایران شاهدیم که این اصل چون قانون بنیادین طبیعت است که کوچک ترین خللی در آن راه نمی یابد، کنش گران با همان عزم و اراده می آیند و با همان عقوبت می روند. معما اینجاست که چه چیز است که چنین اشتیاقی به جان بازی به مردم این قوم می دهد. زندگی قهرمانان تراژیک آن شمه ای از جهان ذهنی روان ایرانیان را نمایان می کند. ارانی شتابان برلین را ترک کرد و از نظر صیانت نفس این معقول ترین واکنش بود. بروز ندادن نیات باطنی طبیعت ثانی ایرانیان است؛ معلول قرن ها تجربهٔ تاریخی در سرزمینی در غرب آسیا، گذرگاه قوم های گوناگون، یورش های پی درپی و ضرورت بازسازی زندگانی مادی و معنوی برای استمرار حیات. از یک سو الزام هم رنگی با محیط که هربه چندی قلمرو بیگانگان می شد، از سویی حفظ آداب و رسوم آبا و اجدادی؛ وضعیتی که به ناچار جز دوگانگی ظاهر و باطن حاصل دیگری نداشت. بی شک او می دانست که اگر از مراجعت به وطن اجتناب کند و به لباس مخالف سیاسی در تبعید درآید، غیرممکن است که بتواند در آیندهٔ کشور اثرگذار باشد. می دانست که نیروی او منوط به پیوند با محیط است و بدون آن نه اهمیتی دارد و نه به یاد می ماند؛ بعید است چنین تفکراتی را او از سر نگذرانده باشد. این تأملات حتی امروز نیز از دغدغه های روشنفکران و سیاست پیشگان این مرزوبوم است.»