در شتاب زندگی مدرن ، هر کدام از ما به نحوی تمایل داریم که آرامش گذشته را به گونه ای بازیابیم.
استاد ، رهبر معنوی و نویسنده مشهور جهان ذن ، تیچ نات هان در کتاب «راه رفتن و مراقبه» به ما نشان می دهد که چگونه از موقعیت هایی که معمولا ما را تحت فشار و خصومت قرار می دهند ، استفاده مثبت کنیم. برای او یک زنگ تلفن می تواند سیگنالی برای تماس با ما به خود واقعی ما باشد. ظروف کثیف ، چراغ قرمز و ترافیک دوستان معنوی در مسیر "ذهن آگاهی" هستند - فرایند زنده نگه داشتن آگاهی ما نسبت به تجربه و واقعیت فعلی. عمیق ترین رضایت ها ، عمیق ترین احساسات شادی و کامل بودن به اندازه نفس آگاهانه ما و لبخندی است که می توانیم در حال حاضر شکل دهیم.
این کتاب با صراحت و زیبایی نوشته شده است. که شامل تفاسیر و مراقبه ها ، حکایات شخصی و داستانهایی از تجربیات نات هان به عنوان یک فعال صلح ، معلم و رهبر جامعه است. او نشان می دهد که ما چگونه می توانیم حضور واقعی خودمان در جهان را به بهترین شکل ممکن احساس کنیم. نات هان تمریناتی را برای افزایش آگاهی ما از بدن و ذهن خود از طریق تنفس آگاهانه ارائه می دهد که می تواند شادی و آرامش فوری را به ارمغان آورد. نات هان همچنین نشان می دهد که چگونه از روابط با دیگران و جهان پیرامون ، از بی عدالتی های آن آگاه باشیم. شیوه های فریبنده ساده " راه درازی که به شادی می انجامد" خواننده را تشویق می کند تا برای صلح در جهان تلاش.
در زندگی هر یک از ما برخی بیماری ها ریشه در آزردگی ها و رنج های خودمان دارند، اما برخی از آن ها از اجدادمان به ما منتقل شده اند. به ساقهٔ ذرت بیندیشید که از رویش یک دانه پدید می آید. هر خوشه و برگ ذرت، طبیعت آن بذر نخستین را در بر دارد. و در مورد تک تک سلول های گیاه نیز همین طور است. دقیقا همان طور که گیاه ذرت دنبالهٔ بذر ذرت است، شما نیز دنبالهٔ والدین خود هستید.
هنگامی که عکس پنج سالگی خود را می بینید، ممکن است از خودتان بپرسید: «آیا من همان کسی هستم که در کودکی بودم؟» نمی توان با «بله» یا «خیر» به این سوال پاسخ داد. آنچه اکنون هستید یعنی ظاهر، احساسات، حالات روانی، ادراک و آگاهی شما با زمان کودکی تان خیلی تفاوت دارد. واضح است که شما دقیقا همان فرد، آن کودک پنج ساله، نیستید. البته اگر بگویید فردی «کاملا» متفاوت نسبت به آن دوران هستید، در اشتباهید. آنچه اکنون هستید دنبالهٔ همان کودک است.
پیش از آنکه مادرم مرا به دنیا بیاورد یک سقط جنین داشت. آیا آن کودکی که نتوانست به دنیا بیاید برادرم بود یا خود من بودم؟! آن کودک من نبودم اما تفاوت بسیاری هم بین من و او نبوده است. به بیانی، پاهایم را از اجدادم به ارث برده ام. به درستی می دانم که وقتی قدم می زنم با پاهای خودم گام بر می دارم اما این پاها به آن ها نیز تعلق دارد. بازوان پدرم را در بازوانم می بینم. دست های مادرم را در دستانم می بینم. من دنبالهٔ والدینم هستم.
مطالعه ی فلسفه به منظور درک چگونگی تکامل ذهن و اندیشه ی بشر در طول زمان، اهمیت بسیاری دارد
سلام کدوم ترجمه بهتره؟
روز گذشته وقتی مسافت زیادی را در طبیعت و سکوت راه میرفتم، به یاد مراقبهی راه رفتن نیچناتهان افتادم و خودبخود فضایی که در آن بودم بسیار زنده شد، انگار من نبودم که راه میرفتم بلکه بخشی از طبیعت داشت در خود حرکت میکرد. حسی باکیفیت و بینظیر بود و باعث شد این پیادهروی به خاطرهای در گذشته تبدیل نشود و بخشی از تجربهی زنده و حاضر شود که با هر بار یادآوری انگار همین لحظه در آن حضور دارم.
🕉🌬 جهانی در دلِ جهانی دیگر ...در حین یگانگی