اموری که در نظر دیگران فوق العاده مهم می آید، برای کسی که مرگ را به چشم خود دیده، اهمیت ندارند و سایر امور هم که فاقد اهمیت می باشند، برای او چیزی در نظر نخواهد آمد. مطالعات و معلوماتی که سربار روح کسی شوند عینا مثل پرده ای، روح را می پوشانند. گاهگاهی این پرده کنار رفته و طبیعت و احساسات واقعی انسانی که در زیر آن ها پنهان است، آشکار می شود.
فقط یک شب برای عشق، هر چقدر هم که بزرگ باشد، کافی است که خود را ظاهر سازد و خاطره ی من اصرار دارد که تنها آن را مجسم کنم. در لحظه ی خوشی، روح ما به یکدیگر ملحق گردیده بود و من گمان می کنم این لحظه در عشق فقط یک دفعه اتفاق می افتد و پس از آن روح بیهوده کوشش می کند که از آن رهایی یابد. بدین جهت در صدد بر می آید که خوشبختی گذشته را تجدید کند. ولی افسوس هیچ چیز به اندازه ی خاطره خوشبختی مانع خوشبختی نیست و افسوس که من نمی توانم خاطرات آن شب را فراموش کنم.
بایستی به دیگران اجازه داد که خود را برحق بدانند زیرا داشتن این حق، نداشتن چیزهای دیگر را جبران می کند.