ما ناگزیریم؛ ناگزیریم که بحران نهفته درون ساختارهای سرمایهداری را پذیرفته و برای وضعیتی زندگی کنیم که دیگر از ما نخواهد همیشه در بحران بودن را طبیعی فرض کنیم! عموم اقتصاددانهای لیبرال، با تبختر رو به ما میگویند که به انسان طبیعی و زندگی طبیعی احترام بگذارید و سعی نکنید طبیعت انسان را دستکاری کنید! مثل این است که یکی هر روز توی دریا بمب منفجر کند و به شما مردم ساحلنشین بگوید طبیعیست که هر روز سونامی روی سر شما خراب شود و باید آن را بپذیرید! ما اما میدانیم که باید عبور کرد، باید طبیعینبودن بحران را به جامعهی انسانی بازگرداند و از همهی پیشفرضها با چشمی باز رد شد! آندره گرز در «وداع با پرولتاریا: آنسوی سوسیالیسم» به راههای برونرفت از قطعیت زیستن در بحران فکر کرده و در وضعیت بیپایانی استیصال، میگوید که باید از مارکسیسم هم گذشت، اگر میخواهیم وحشت سرمایهداری را پشت سر بگذاریم و تحقق آزادی را به چشم ببینیم. وداع با پرولتاریا، کتابیست با ایدهی انحلال و تبیین این ایده. انحلال همهی برساختهای پیشینی حاصل سنتهای فکری پیشینی. هنگامی که سرمایهداری حتا طبقهی کارگر و جنبش کارگری خودش را ساخته، چگونه میتوان همچنان در همان مسیر بود؟ وقتی که «سرمایهداری میداند که با کارنکردن چرخهای ماشینش چگونه به زندگی ادامه دهد»، گرز به افقی پیشرو و ممکن فکر میکند، افقی که راههای عملی در مسیر کار و رابطهی کارگر و کارفرما دارد «زیرا نهتنها کار، بلکه زندگی و شهر و جامعه باید تغییر کند.» ایدهی اساسی کتاب بر الزام این تغییر استوار است و اینکه، این تغییر باید بر نیازهای ما منطبق باشد و درنهایت به وسعت بیشتر و بیشتر قلمرو آزادی منتهی شود.
کتاب وداع با پرولتاریا