ایفی ژنی: از بازداشتن من دست برگیر! برو، آئه گین!
بازگرد به سوی مادرم! باید آرام سازیم خدایان خشمگین.
بنگر از بهر نهفتن این خون شوم بخت از دیدگان ایشان،
کدامین توفان آمادهٔ فرودآمدن است، کدامین توفان؟
دریاب جایگاهی را که شهبانو بدان فروافتاده!
ببین که چگونه سراسر سپاه با گریز ما به مخالفت برخاسته!
با چه گستاخی بسیاری از هر سمت وسویی اینان،
نیزه های تیزشان را نموده اند به چشمانمان.
شهبانو مدهوش شده است، نگهبانانْ ما را به کنار می کشانند...
آه، بپذیر که من او را بگریزانم! چون این کار جان وی را به خطر می افکند،
و بگذار بی آن که این جا چشم در راه یاریگران ناتوان بمانم،
بهل تا از مدهوشی وی بهره ای بسنده بجویم!
افسوس دارم از واگویه اش! خود پدرم،
با نجات دادن من دستور داده جان بسپارم، خود پدرم!
آئه گین: او، بانوی من؟ یعنی چه؟ چه روی داده است مگر؟
ایفی ژنی: آشیل، که آتش تیزی داشت، او را اهانت روا داشته است مگر.
لیکن پادشاه، که از وی در نفرت فراوان باشد، از من نیز انتظار انزجار دارد.
بنابراین چنین قربانی دهشت باری را به من فرمان می دهد.
او خواسته های خود را از زبان آرکاس به من بازگو نموده است،
آری، آئه گین! او مرا از هر سخنی با وی بازداشته است.
آئه گین: آه، بانوی من!
ایفی ژنی: آه، کیفر! آه، چه سرسختی بی نظیر و ناشنیده ای!
ای خدایان نرم منش! شما تنها مرا درخواسته بودید زندگانی.
درگذریم و گردن نهیم. امّا اینک چه می بینم؟
ای خدایان! آشیل؟