زنان ادبیات کلاسیک، همواره از دل اذهان درخشان مردان نابغه برخاستهاند؛ آنتیگونه که به حرمت برادر در خون غلطیدهاش برابر پادشاه ایستاد؛ مدهآ که برابر خیانت همسرش، با بدویت پررنج اساطیریاش پسرانش را کشت؛ آنا کارنینا که در تقابل همسری و عاشقی و مادری، راهی جز مرگ پیش روی خود ندید؛ اما بوواری که عاشقپیشگی و ناپایداری و خیانت را دید و در پایان راهی که بدنامی و بیپولی را راتوامان برابرش گذاشته بود، همانند آنا مرگ را برگزید و ... ؛ همهی این زنان در روایت مردان، سرنوشت تراژیکشان هرچند درخشان، اما با اندوهی عظیم در ما ماند و اصرار ما به رستگاری نیز، درد بیپایانی که به دوش کشیدهاند را التیام نخواهد داد. «ادیت وارتون»، اما زنی بود که داستان زنان را مینوشت و زنانش را با همهی رازها و نقصانها، برابر نظم موجود، عصیانگر و افشاگر روایت میکرد. «لیلی بارت» یکی از زنان این نویسندهی آمریکایی، قهرمان کتاب «خانهی شادی»، همان خواستههای زنان دورانش را دارد، اما نه تراژدی رقم میزند و نه سرنوشتی تراژیک دارد. قهرمان رمان خانهی شادی، همسر و خانواده میخواهد، آرامش و ثروت و زندگی سعادتمند میخواهد، توجه و عشق و تنانگی میخواهد و ... ازهمینرو، هیچکدام را فدای دیگری نکرده و شورش علیه جهان مردانهی سرمایهسالار را در مسیری که میخواهد پیش میبرد، هرچند هیچ شورشی بدون تلفات و درد و رنج نیست! وارتون، زنی را تصویر میکند که سادهلوحی زنان فروپاشیدهی ادبیات مردانه را ندارد، شیفتهی زندگی است، لذت بازی دو تن را میداند ولی شوریدگی و میلش، او را به منجلاب و ویرانی نمیکشاند؛ لیلی بارت، زنیست که قواعد بازی زمانهاش را دریافته، هرچند زندگی در هراس و بهت، سرشت ناگزیر زمانهی اوست؛ جامعهای فروپاشیده از اخلاقیات و متوهم در طلایهداری تمدن؛ آمریکای رویایی!
کتاب خانه ی شادی