کوچهها خلوت و تاریکی محض؛
سایه دفتر نقاشی بود
روی ترکیب مداد رنگی
آه، مشغول به غمپاشی بود
خیسی چشم مدادم بودم
آسمان روی پر جغد نشست
حبس در خیرگی و شومی شب
کمر رنگ سفیدم که شکست-
کوچه صفحه اول خون شد
کوچه صفحه دوم بیتاب...
کوچه بعد ولی میبارید
کوچه صفحه آخر خونآب