کتاب راه طولانی بود از عشق حرف زدیم

It was a long way we talk about love
کد کتاب : 11885
شابک : 9786003674103
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 264
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2018
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب راه طولانی بود از عشق حرف زدیم اثر رسول یونان

کتاب «راه طولانی بود از عشق حرف زدیم» نوشته رسول یونان توسط نشر نیماژ منتشر شده است. مصطفی که پسری منزوی و دلشکسته از وقایعی زندگی است، داستان هیجان انگیز و پر چالش خود را در سه فصل تعریف می‌کند، ماجرای شکست خوردنش در کار، عاشق شدنش به دختر همسایه و با شکست خوردنش، این‌بار در عشق و خانه‌نشین شدنش به خاطر افسردگی و انس گرفتن بیش از حدش با دو قناری که در قفس نگاه می‌دارد. پدرش نها را بی خبر از او آزاد می‌کند و از رفتن پیش پدربزرگ نجارش و زندگی با او و کشف چیزهای نویی از زندگی که بینش تازه‌ای به او می‌بخشد. رسول یونان نویسنده این کتاب، متولد 1969 در روستایی نزدیک دریاچه ارومیه متولد شد. او شاعر ایرانی آذربایجانی تبار است. یونان عمدتا شاعر فارسی زبان است، اما مترجم و نویسنده ادبیات فارسی و ادبیات آذربایجانی است. ژانر او شامل نمایشنامه نویس، داستان کوتاه، داستان و شعر مدرن است.

کتاب راه طولانی بود از عشق حرف زدیم

رسول یونان
رسول یونان در سال ١٣۴٨ در دهکده ای در کنار دریاچه ارومیه به دنیا آمد. او شاعر، نویسنده، مترجم و نمایشنامه نویس است. وی همچنین سابقه فیلمسازی و بازیگری را نیز در کارنامه هنری خود دارد. از یونان کتاب های متعددی به چاپ رسیده که از آن جمله می توان به «روز بخیر محبوب من»، «پایین آوردن پیانو از پله های یک هتل یخی» (مجموعه شعر)؛ یک کاسه عسل (ترجمه/ گزینه شعر ناظم حکمت)، کلبه ای در مزرعه برفی (مجموعه داستان)، گندمزار دور (مجموعه نمایشنامه)، خیلی نگرانیم شما، لیلا را ندیدید (رمان)و … اشاره کرد....
قسمت هایی از کتاب راه طولانی بود از عشق حرف زدیم (لذت متن)
پدربزرگ می گفت: «سفر مهمه. دنیای آدمارو بزرگ تر می کنه!» و توضیح می داد که دنیا هرچه بزرگ تر باشد بهتر است. از دنیاهای کوچک دل خوشی نداشت. می گفت: «دنیای مورچه ها رو به خاطر اینکه کوچیکه زود آب می بره» و ادامه می داد: «وقتی قطره آبی بتونه دنیایی رو ببره، اون دنیا دیگه دنیا نیست!» عمو رحمان ادامه می داد: «تا می تونین سفر کنین!» و توضیح می داد: «سفر از وقتی شروع می شه که آدم بهش فکر می کنه!» وقتی می پرسیدیم: «اگه مسافر جایی برای رفتن نداشته باشه چی؟» یک صدا می گفتند: «همیشه جایی برای رفتن هست!» عمو رحمان می گفت: «اکثرا جاده های بزرگ به دریا ختم می شن!» پدربزرگ می گفت: «خیلیارو می شناسم که کنار دریا اتراق کردن!» وقتی سوال می کردیم: «اگه یکی نخواد کنار دریا زندگی کنه تکلیفش چیه؟» جواب می دادند: «ما دریا رو فقط مثال زدیم! بره به یه جای دیگه! دنیا پر از جاهای قشنگه!» بعد توضیح می دادند که دریا از نظر آن ها نام تمام جاهایی ست که در آن ها می شود راحت زندگی کرد. وقتی می پرسیدیم: «آدما از کجا بدونن کدوم جاده به کدوم دریا می رسد؟» عمو رحمان می گفت: «همهٔ جاده ها و دریاها واسه خودشون نام و نشون دارن!»