روان و دلنشین.
اثری که کنار گذاشتن آن، سخت است.
مسحورکننده.
به نظر من زندگی کوتاه تر از آن چیزی است که نخواهیم از آن استفاده کنیم. ما وارد این دنیا شده ایم که زندگی کنیم، و گرنه بودنمان اصلا چه فایده ای دارد؟
ممکن است حرف های من تو را گیج کند، چیزهایی که در این نامه برای تو می نویسم هرگز راهنما یا توضیح خوبی برای تصمیمم نیست. فقط می خواهم درددل پیرزنی را بشنوی که دیگر بیش از اندازه در این دنیا بوده است. من هشتاد و نه سالم است و منتظرم که این دنیا را ترک کنم. صدایی درونی به من می گوید برای آخرین کار هم که شده، هر طور هست، این نامه را برای تو بنویسم.
لولا، زندگی من آکنده از راز و اشتباه بوده؛ رازهایی که درنهایت مرا مجبور کرد که تو را به خانواده ی دیگری بسپارم. خانواده ی من مدت چهل سال یکی از ثروتمندترین خانواده های دهکده بود. ما همه چیز داشتیم. اگر از ساکنان دهکده بپرسی، حتما به تو خواهند گفت. با اینکه من دو خانه داشتم و می توانستم یکی از آن ها را بفروشم، ولی با پولی که از بازنشستگی ام می گرفتم، به سختی زندگی می کردم. خانه هایی که پیشتر زمین بود؛ ولی این آدم ها هیچ چیز از اتفاقاتی که افتاده است، نمی دانند.