مرد گفت : 《 می آییم ، شاید امشب ، شایدم فردا . الان که نمی توانیم نه با ماشین خودمان می آییم . جل و پوستمان را به دوش می کشیم می آییم . بالاخره لازم است . من وضع تو را می دانم . رودربایستی ازت که نداریم... این حرف را نزن! چی؟ کی؟ مادر بزرگ ؟ همین طور نشسته است سوز و بریز می کند . نمی دانم با چه زبانی راضی اش کنیم . اگر بفهمد ممکن نیست بیاید . خودت که میدانی پنج شنبه باید سر خاک باشد . امروز تازه شنبه است . خیلی ها زده اند بیرون. حق دارند. ساعت به ساعت بدتر می شود . چی ؟ مرخصی؟ باید غیبت کنم. مرخصی را قدغن کرده اند . نمی دانی چه قیامتی است ... دین مان برود باز دنیامان سر جاش است . حق با توست. ما که ، ما که خسر الدنیا والاخرة هستیم.》 پیرمرد گفت :《 می آییم ، اتوبوس گیر نمی آید نه. هیچی.. رضا از صبح رفته گاراژ سیف الله بلکه کامیون را راه بیندازد . می گوید واتر پمپش خراب شده . من که سر در نمی آورم نمی دانم و الله کافر است . خدا از سر تقصیراتش نمی گذرد . از آتش خلاصی ندارد چی ؟ کی ؟ عمویت ؟ دماغ سابق را ندارد . اگر شب ها پیش اش نباشم ... خودت که می دانی ، تنها که می شه مخصوص شبها ، مثل جن زده ها شهقه می کشد. خدا نصیب هیچ کافری نکند ، آدم نمی داند چه بگوید خدا خودش عالم سر والخقیات است... چی ؟ کی ؟ آنها راه افتاده اند . همین امروز صبح با وانت حبیب . امشب با فردا ، خدا بخواهد می رسند جاده ها شلوغست ، مردم حق دارند . جانشان را که از سر راه نیاورده اند. محسن آقا که امروز از اهواز آمده بود می گفت ماشین ها مثل قطار مورچه تو جاده حرکت می کنند.》
در این مطلب، نکاتی ارزشمند را درباره ی چگونگی نوشتن داستان های کوتاه خوب با هم می خوانیم
داستانهای محبوب من در ۷جلد منتشر شده است و اکثریت داستانهای گزیده شده از ضعیفترین داستان هاست .تمایل گرد آورنده به ادبیات کارگری و تفکرات سوسیالیستی منجر به دور شدن او از حوزه هنری و تکنیکی داستانها شده است و از معرفی قصههای مدرن و دارای زبان ویژه به دور مانده است .
درود. آیا کتابهای داستانهای محبوب من چاپ شده اند؟