موشی در جنگلی زندگی میکرد او در کنار دوستانش در جنگل زندگی خوبی داشت. روزی احساس کرد تابستان در حال تمام شدن است و او برای زمستان غذایی ذخیره نکرده است. با تلاش و زحمت زیاد مقدار زیادی فندق توت و بادام در لانه اش ذخیره کرد. در محلی که آقاموشه زندگی می کرد، در فصل زمستان غذایی پیدا نمیشد و اگر هم اکنون زحمت نمی کشید در زمستان غذایی برای خوردن نداشت زمستان فرا رسید آقاموشه که خیلی خسته شده بود توانست در زمستان استراحت کند و با رفت و آمد با دوستانش زمستان را به خوبی بگذراند.