عشقهای خنده دار مجموعه ای از هفت داستان کوتاه است که توسط میلان کوندرا نوشته شده است و در آن او طنز وحشیانه مخصوص خود را با مخلوط کردن تراژدی با موقعیت های طنز در روابط (عمدتا عاشقانه) ارائه می دهد.
"هیچ کس نخندد"بسیار پر انرژی و با فضیلت است.
سبک ، کنایه آمیز و هوشمندانه.
میلان کوندرا ترکیبی از همدلی و بدبینی ، طنز و محبت را ارائه می دهد که در ادبیات ما بی همتا است.
دختر واقعا دوست نداشت که در طول سفرشان (مرد جوان همیشه ساعت ها بدون توقف رانندگی می کرد) مجبور شود به مرد جوان بگوید که برای لحظه ای کنار درختی بایستد. همیشه از اینکه مرد جوان با تعجبی ساختگی از او می پرسید که چرا باید توقف کنند، عصبانی می شد. می دانست که عفتش احمقانه و قدیمی است. بسیاری از اوقات، سر کارش متوجه می شد که دیگران او را به خاطر عفتش مسخره می کنند و عمدا تحریکش می کنند. همیشه از این فکر که سرخ شود، پیش تر سرخ می شد. همیشه دوست داشت مانند اکثر زنان دور و برش با بدنش احساس راحتی کند. او حتی برای این خود ادراکی، روشی اختراع کرده بود: او با خود تکرار می کرد که هر فردی، در زمان تولدش، یکی از میلیون ها بدن ممکن را دریافت می کند، همان طور که ممکن است از میلیون ها اتاق یک هتل غول آسا، تنها یکی از آن ها را دریافت کند. در این صورت، بدن چیزی شانسی، غیرشخصی، از پیش آماده و عاریه ای خواهد بود. دختر این مسئله را به روش های مختلف با خود تکرار می کرد؛ ولی هیچ گاه نتوانست آن را باور کند. دوگانگی نفس و بدن برای او بیگانه بود. او خیلی با بدنش یکی بود؛ به همین دلیل بود که همیشه برایش مضطرب می شد. حتی این اضطراب را در رابطه با مرد جوان هم تجربه می کرد؛ مرد جوانی که حالا یک سال بود او را می شناخت و با او شاد بود؛ احتمالا به این دلیل که مرد جوان هیچ گاه نفس دختر را از بدنش جدا نمی کرد و دختر می توانست تمام و کمال با او زندگی کند. در این اتحاد شادی خاصی وجود داشت؛ اما فاصله ی شادی با بدگمانی زیاد نبود؛ و دختر سرشار از بدگمانی بود. برای مثال، اغلب فکر می کرد که زنان دیگر (آن هایی که مضطرب نبودند) جذاب تر و اغواگرتر هستند؛ و می ترسید مرد جوان که این حقیقت را کتمان نمی کرد که چنین زنانی را به خوبی می شناسد، روزی او را به خاطر یکی از آن ها ترک کند (این درست است که مرد جوان گفته بود که آن قدر از این دسته زنان داشته که تا آخر عمرش کافی است، اما دختر می دانست که مرد جوان هنوز جوان تر از آن چیزی است که فکرش را می کند). او می خواست مرد جوان کاملا به او تعلق داشته باشد و خودش هم کاملا به مرد جوان؛ اما اغلب فکر می کرد که هرچه تلاش کند چیزهای بیشتری را به مرد جوان عرضه کند، چیزهای بیشتری را از او خواهد گرفت: چیزهای بسیاری هستند که یک عشق سبک و سطحی، به یک فرد می دهد. او از اینکه نمی توانست جدیت را با سبک سری ترکیب کند، نگران بود.
در این مطلب، نکاتی ارزشمند را درباره ی چگونگی نوشتن داستان های کوتاه خوب با هم می خوانیم
ضرباهنگ سریع، طرح داستانیِ یک وجهی، و وجود ایجاز از ویژگی های «داستان های کوتاه» هستند
«کوندرا» یکی از متبحرترین رمان نویسان روزگار ماست. او نه تنها به نوشتن رمان های فوق العاده مشهور است، بلکه همواره به تحلیل آثار ادبی نیز دست زده است.
اگر همیشه با دیده ی شک و تردید به رمان های عاشقانه و طرفداران آن نگریسته اید و علت محبوب بودن این ژانر، کنجکاوی تان را برانگیخته است، با این مقاله همراه شوید
کتاب علاوه بر سانسور متن، سه داستان از 6 داستان اصلی حذف شده که بعد از جستجویی که در اینترنت کردم متوجه شدم سه داستان دیگر به نامهای :سیب طلایی میل ابدی،سمپوزیوم و دکتر هاول بعد از بیست سال ،در کتاب دیگری با نام "دون ژوان" با ترجمهی آیسل برزگره و در نشر سروینه چاپ شده است
کتاب رو دوست داشتم و از خوندن همهی داستان هاش لذت بردم.در مورد کارهای میلان کوندرا همون طور که قبلا هم دوستان اشاره کردن متاسفانه اکثر کارهای ایشون سانسور شده هستن،به همین خاطر همیشه موقع خوندن کتابهای کوندرا یه نسخه پی دی اف به زبان انگلیسی تهیه میکنم تا قسمتهای سانسور شده یا به نحوی تغییر یافته رو از روی این نسخهها بخونم
دومین کتابی است که از کوندرا میخوانم، ولی واقعا با ذائقه من جور نیست. به نظر میرسد که نویسنده قصد دارد حرفهای مهمی را در قالب داستانهای کتاب بیان کند. نکته جذاب کتاب، آشنا شدن با فضاهای کمونیستی است، تصویرسازی این فضاها بسیار جذاب بود.
کدوم ترجمه بهتره؟
هیچکدوم. جدی میگم.