کتاب فرار از جزیره

Scar Island
کد کتاب : 12677
مترجم :
شابک : 978-600-462-124-3
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 232
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2016
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 95
زودترین زمان ارسال : 12 اردیبهشت

از کتاب های پرفروش در آمریکا

معرفی کتاب فرار از جزیره اثر دن گماین هارت

کتاب فرار از جزیره، اثری نوشته ی دن گماین هارت است که نخستین بار در سال 2016 به چاپ رسید. جاناتان گریسبی، تازه ترین ورودی به «مدرسه ی بهسازی و تربیتی اسلبهنج برای پسران دارای مشکل» است. این مدرسه، دژی کهن و زوال یافته از سنگ های خاکستری است که از دل اقیانوس سر برآورده است؛ جایی تاریک، نمور و دلگیر. و دقیقا همان جایی است که جاناتان فکر می کند لیاقتش را دارد. چون او کار وحشتناکی کرده و مایل است هر نوع مجازاتی را بپذیرد. اما همین که جاناتان به تدریج در حال عادت کردن به وضعیت جدیدش است، حادثه ای عجیب باعث می شود که هیچ فرد بزرگسالی بر پسران مدرسه ی اسلبهنج نظارت نداشته باشد. اکنون پسرها آزاد هستند و تمام جزیره برای آن هاست. اما آزادی، خطرات غیرمنتظره ای را به همراه می آورد. و اگر جاناتان نتواند با گناهان گذشته ی خود کنار آید و دوستانش را به جایی امن برساند... آن وقت همه ی پسرها محکوم به نابودی خواهند بود.

کتاب فرار از جزیره

دن گماین هارت
دن گماین هارت، نویسنده ای آمریکایی است. گماین هارت به دلیل مأموریت پدرش که در ارتش کار می کرد، در فرانکفورت آلمان به دنیا آمد. او به دانشگاه گونزاگا در واشنگتن رفت و در رشته ی تاریخ تحصیل کرد. گماین هارت علاوه بر نویسندگی، به کار تدریس نیز می پردازد.
نکوداشت های کتاب فرار از جزیره
A blend of action, heart, and beautiful writing.
ترکیبی از حادثه، احساس و نثری زیبا.
Barnes & Noble

Readers who respond to it well will read it over and over again.
مخاطبینی که با این اثر به خوبی ارتباط برقرار می کنند، این کتاب را بارها و بارها خواهند خواند.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

A redemption story that shines a light on dark truths.
داستانی درباره ی رستگاری که بر حقایقی تلخ نور می تاباند.
Scholastic

قسمت هایی از کتاب فرار از جزیره (لذت متن)
متوجه شد ملوان قایق به او لبخند می زند. لبخندش خوشایند نبود؛ بیشتر دندان هایش ریخته بود و دندان های اندکی هم که داشت، قهوه ای و پوسیده بودند. از لب پایین تا وسط ریش خاکستری نامرتبش، رد تنباکو مانده بود. ملوان که با یک دست سکان را نگه داشته بود، با صدایی که سعی می کرد از لا به لای سر و صدای موتور قایق شنیده شود، گفت: «انگار ترسیدی!» جاناتان فقط پلک زد و جهت نگاهش را عوض کرد.

جاناتان با حرکتی ناگهانی، سرش را عقب برد تا موها را از روی چشم هایش کنار بزند. بعد با نادیده گرفتن ملوان بدجنس، به دریای مواج خیره شد. او پشت به قسمت جلوی قایق و رو در روی ملوان و اسکله ای نشسته بود که چند دقیقه قبل آن را ترک کرده بودند. دستیار ملوان کنارش نشسته بود. جوان بود؛ هفده هجده ساله، با قیافه ای مهربان تر. در واقع بچه محسوب می شد.

سایروس گفت: «البته احتمالا خودتم می دونستی جای مخوفیه، مگه نه؟ اصلا واسه همینه داری می ری اونجا. یه جای مخوف واسه جوون های مخوفی مثل خودت. جوون های دردسرساز، بزهکارها، مجرم ها.» هر کلمه را مانند آبنبات در دهانش مزه مزه می کرد.