معرفی کتاب بازها 2 (آتش ققنوس) اثر جنیفر چمبلیس برتمن
علیرضا آزاد
کتاب « باز ها 2 » نوشته ی "جنیفر چمبلیس برتمن" است و در ادامه ی ماجراجویی های امیلی و جیمز در کتاب "بازها 1" است .در این داستان امیلی و جیمز در آماده باش هستند، زیرا آقای کویسلینگ تا حدودی مرموز است . امیلی و جیمز در ابتدا ، یادداشت رمزگذاری شده ای را پیدا می کنند که آقای کویسلینگ در یک رویداد مرتبط با کتاب بر زمین می اندازد .سپس ، آن ها یک سری از پیام های رمزگذاری شده در کتاب های مارک تواین کشف می کنند که در کتاب پنهان شده اند . آنچه بیشتر از آن مشکوک است ، این است که هر کتاب پنهان باعث آتش سوزی هایی در شهر می شود . وقتی این دو دوست ، به دنبال رد پا ها عمیق تر می شوند ، متوجه می شوند که آقای کویسلینگ در حال کشف یک معمای تاریخی افسانه ای است ، به نام "قانون غیرقابل شکست" . در کتاب "باز ها 2" امیلی و جیمز به طرز اجتناب ناپذیری وارد مسیر کشف پاسخ این معمای جدید می شوند ، اما امیلی و جیمز نمی توانند نشانه هایی را مبنی بر اینکه آقای کویسلینگ ممکن است ، عامل آتش سوزی ها باشد نادیده بگیرند . زمان سپری می شود و آتش سوزی های آتش سوزی ها چند برابر می شوند ، و امیلی و جیمز برای خنثی کردن کد طول عمر ، مسابقه می دهند.
کتاب کتاب بازها 2 (آتش ققنوس)
جنیفر چمبلیس برتمن، نویسنده ی آمریکایی است.برتمن در سان فرانسیسکو به دنیا آمد و بزرگ شد. او در دانشگاه کالیفرنیا به تحصیل در رشته های نویسندگی و رقص پرداخت و در کالج سینت ماری در کالیفرنیا، رشته ی نویسندگی خلاق را برای ادامه ی تحصیل برگزید. زمانی که برتمن هجده ساله بود، به عنوان کارآموز در مجله ای در منهتن نیویورک مشغول به کار شد و از آن زمان تاکنون در صنعت نشر و کتاب فعالیت داشته است.
"Brisk, bookish good fun for puzzle and code lovers."
"کتابی سرزنده ، سرگرمی خوب برای دوستداران پازل و کد."
Kirkus Reviews
"A successful sequel . . . Readers who loved the first volume will find this follow-up even more satisfying."
"دنباله ای موفق، خوانندگانی که جلد اول را دوست داشتند، ادامه داستان را حتی رضایت بخش تر می یابند. "
School Library Journal
قسمت هایی از کتاب بازها 2 (آتش ققنوس) (لذت متن)
ققنوس قاتی آدم هایی شد که منتظر اتوبوس این پا و آن پا می کردند. به ساعت مچی اش نگاه کرد؛ دستکش دست کرده بود و یک لیوان کاغذی داشت. هر کس نیم نگاهی به او می انداخت فکر می کرد یک آدم عادی و معمولی است. همیشه همین طور بود. مردم او را دست کم می گرفتند.
اشتباهشان همین بود.
اتوبوس خط ۴۱ از نبش خیابان پیچید و جلوی پارک واشینگتن اسکوئر ایستاد. ققنوس قبل از اینکه برود توی صف اتوبوس بایستد، لیوانش را برد سمت دهانش و وانمود کرد قلپ آخرش را می خورد. بعد کاغذ آدامسی را از جیبش در آورد، انداخت توی لیوان و آن را روی نیمکت پارک، کنار کیسه ی سبزرنگ زیپ داری جا گذاشت.