کتابی استوار با داستانی مستحکم.
این کتاب، کودکان را تشویق به خواندن بیشتر و بیشتر می کند.
عاشقان کتاب و بازی در این داستان لذت بخش غرق خواهند شد.
او، زنی با قد بلند و موهای قرمز آتشین بود. او یک کت و دامن گران قیمت دست دوز با کفش های پاشنه بلند پوشیده بود، عینکی با فریم درشت قرمز رنگ بود چشم داشت و یک هدفون بی سیم هم روی گوشش بود. دکتر زینچنگو با گام های بلند و در حالی که صدای برخورد پاشنه هایش با سنگ مرمر به گوش می رسید، از در قرمز اتاق فرمان عبور کرد و همین طور که با تبلت پیشرفته ی خود کار می کرد، وارد سالن بزرگ گنبدی شکل کتابخانه شد که ارتفاعش به سه طبقه می رسید...
حالا نوبت میگوئل بود که دستش را بلند کند. «آقای لمونچلو؟ برای برنده شدن باید چی کار کنیم؟» «خیلی ساده است! باید بتونین از کتابخونه برین بیرون، اونم فقط با استفاده از چیزهایی که داخل کتابخونه هست.»
هنگام اتمام کار، چندین نفر از کارکنان سرّی (کارگردانی با دستمزد بالا که هرگز به بودن در نزدیکی کتابخانه یا الکساندریا ویل و یا حتی ایالت اوهایو اعتراف نمی کردند) مخفیانه کارهای نهایی را انجام دادند. دکتر زینچنگو، کار نظارت بر پروژه ی ساخت این کتابخانه را برعهده داشت. او از طرف یک میلیاردر که شخصیتی عجیب و غریب و از نظر بعضی ها، خل وچل داشت، به این کار دعوت شده بود و تنها کسی بود که می دانست این کتابخانه چه چیزهایی شگفت انگیزی درون خود جای داده و مخفی کرده است.
بیایید سوار بر قالیچه ای پرنده، بر فراز دنیاهایی پر از شگفتی به پرواز درآییم.
عزیزی که ترتیب پرسیدن:فرار از کتابخانه-المپیک در کتابخانه-مسابقهی بزرگ در کتابخانه
عالی هست من سه تا کتابش رو به ترتیب خریدم و خواندم🤍
اگه خواستم ب ترتیب بخونم چطوری بخونمشون؟
خیلی باحاله فردا شب برام میارن
تشویق شدم بخرم🙂
کتاب بسیار جالب و پر از معما هاى جورواجورو اطلاعات عمومى مفید
اطلاعات عمومی مفید؟!کجاش دقیقا؟