1. خانه
  2. /
  3. کتاب شبح

کتاب شبح

2 ناشر این کتاب را منتشر کرده‌اند
پیشنهاد ویژه
1 از 1 رأی

کتاب شبح

Ghost
انتشارات: بادبادک
٪25
120000
90000
پیشنهاد ویژه
1 از 1 رأی

کتاب روح دونده

Ghost
٪20
110000
88000
معرفی کتاب شبح
کتاب «شبح» رمانی نوشته ی «جیسون رینولدز» است که اولین بار در سال 2016 منتشر شد. فرار؛ این تمام چیزی است که «شبح» (با نام واقعی «کاسل کرنشا») از زندگی فهمیده است. همه چیز از فرار از پدرش شروع شد، کسی که وقتی «شبح» پسری کم سن و سال بود، به دنبال او و مادرش ابتدا در خانه و سپس در خیابان افتاد، با تفنگی در دست، به قصد کشتن آن ها. از آن زمان تا کنون، «شبح» خودش به پسری دردساز تبدیل شده است، البته تا زمانی که با «مربی» آشنا می شود—مردی که مدال آور سابق المپیک است و استعدادی استثنایی را در «شبح» می بیند. اگر «شبح» بتواند در مسیر درست بماند، ممکن است به بهترین دونده ی شهر تبدیل شود. آیا او می تواند از استعدادش استفاده کند یا درنهایت این گذشته است که بر او غلبه خواهد کرد؟
درباره جیسون رینولدز
درباره جیسون رینولدز
جیسون رینولدز، زاده ی 6 دسامبر 1983، نویسنده ای آمریکایی است. او برای مخاطبین نوجوان، شعر و رمان می نویسد. رینولدز ابتدا در نه سالگی و با موسیقی رپ به نوشتن شعر علاقه مند شد. او در دانشگاه مریلند به تحصیل در رشته ی زبان انگلیسی پرداخت. رینولدز برنده ی جایزه ی اشنایدر فمیلی و نامزد جایزه ی ملی کتاب امریکا بوده است.
ویژگی های کتاب شبح
  • نامزد جایزه ادیسه سال 2017
  • نامزد جایزه کتاب کودکان دوروتی کانفیلد فیشر سال 2018
  • برنده جایزه Great Lakes Great Books سال 2018
نکوداشت های کتاب شبح

خنده دار، دقیق و واقعی.

New York Times

اثری کاملا ضروری برای هر کسی که تا به حال به این موضوع فکر کرده که چقدر باید سریع باشید تا بتوانید از خودتان فرار کنید.

Booklist

رمان شگرف «رینولدز».

Shelf Awareness
قسمت هایی از کتاب شبح

«بابای من زندانه. چون می خواست به من و مامانم شلیک کنه.» همین طوری گفتمش و قبل از این که کسی بتونه چیزی بگه، دستم رو دراز کردم که قاشق و چنگالم رو بگیرم. «لو» چنگالش رو انداخت. «پتی» کاردش رو انداخت. «سانی» دیگه هیچی نخورد. مربی با دهن باز، قاشق و چنگال رو گذاشت کف دستم.

و من احساس کردم... حالم خوبه. احساسم فرق می کرد. احساس می کردم با این که همه از حرفم جا خوردن، حالا می تونن منو ببینن. انگاری همه داشتیم توی یه مسابقه با یه سرعت یکسان می دوئیدیم. از طرفی هم احساس می کردم خیلی گرسنمه.

با این که فضا یه ذره (البته فقط یه ذره) عجیب و غریب شده بود، همه رفتن سراغ غذاشون. مربی بالاخره جواب داد: «من چی؟» با چنگالم بهش اشاره کردم و گفتم: «راز خودت چیه؟» «نه، نه، نه. امشب فقط مخصوص شماها بود، نه من.»

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب شبح" ثبت می‌کند